پارت ۱۴۷ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii نیما:
#پارت_۱۴۷ #آخرین_تکه_قلبم به قلم izeinabii #نیما:
از پشت شیشه نگاهش کردم..
داشتن واسه برگردوندنش هر کاری می کردن...
زمزمه کردم آهنگ " با تو " ابی رو:
_با تو این تن شکسته داره کم کم جون می گیره
آخرین ذرات موندن توی رگ هام نمی میره
چند بار شوک وارد کردن بهش..اما دریغ از اون خطی که داشت کم کم صاف می شد..
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من
داد زدم:
_مگه قول ندادی تنهام نمی زاری؟؟؟؟توام دروغ گفتی نه؟
اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من
مشت محکمی به شیشه زدم.
_حق نداری قصه مونو اینجوری تموم کنی..!حق نداری نیاز..
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من..
سر خوردم و نشستم روی زمین..
بلند زار زدم..
با هق هق زمزمه کردم:
_با تو شاه ماهی دریام .. بی تو مرگ موج تو صاحل
با تو شکل یک حماسه.. بی تو یک کلاغ باطل
تته دلم یکی صدام کرد..انگار یه صدایی مثه " از من بخوا تا بهت بدم "
بی تو من هیچی نمی خوام از ین عمری که دو روزه
نرو تا غم واسه قلبم ، پیرهن عزا بدوزه..
رفتم سجده و زار زدم:
_خدایا منو ببخش..واسه تموم کارایی که کردمو دوس نداشتی و قلبت شکست..ولی پس فرق منو تو چیه اگه من قلب بشکونم و توام قلب منو ؟ خدایا اینو نگیر ازم.. اگه ازم نگیریش قید انتقام و زور گویی و هر کاری که دوس نداری رو می زنم..قول نمی دم بهترین بشما..ولی بهتر میشم .. فقط نیازمو ازم نگیر.. من بدون اون بدترین آدم دنیا می شم..خدایا همین یه بار..فقط همین یه بار!
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من..
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من
از سر جام بلند شدم و مثه عادت همیشگی نیاز صلوات فرستادم .
دکترا هنوز امیدشونو قطع نکرده بودن..
دکتر یه بار دیگه دستگاه شوک رو آماده کرد .
_خدایا..
گذاشتش روی سینه اشو ورش داشت.
همه شون به دستگاهی که نبض نیاز رو نشون می داد زل زدن..
خط صاف کم کم از حالت صاف بودن در اومد و ضربان گرفت و راه افتاد.
خون توی رگای مرده ام جریان گرفت.
بلند داد زدم:
_خدا یا شکرت..
باورم نمی شد.. نیازو خدا به من داد..
_خدایا من روی قولم هستم!
با اومدن دکتر اشکامو پاک کردم.
_دکتر چیشد؟برگشت؟
با دیدنم اخمی کرد و گفت:
_شما اینجا چیکار می کنید آقا بفرمائید بیرون.
دستمو مشت کردم و بخاطر قولم به خدا بی خیال شدم و نرم گفتم:
_باشع میرم فقط میشه بگید حالش چطوره؟
_شما چه نسبتی با بیمار دارید؟
_نامزدشم.
_ایشون دچار حمله ی قلبی شده بودن که خداروشکر تونستیم برشون گردونیم.
_ممنونم آقای دکتر..
از بیمارستان درومدم چون فضاش واسه پرواز خیلی کم بود..خیلی!
* منو دل بریدن از تو؟چه محال خنده داری..*
***
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ...
از پشت شیشه نگاهش کردم..
داشتن واسه برگردوندنش هر کاری می کردن...
زمزمه کردم آهنگ " با تو " ابی رو:
_با تو این تن شکسته داره کم کم جون می گیره
آخرین ذرات موندن توی رگ هام نمی میره
چند بار شوک وارد کردن بهش..اما دریغ از اون خطی که داشت کم کم صاف می شد..
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من
داد زدم:
_مگه قول ندادی تنهام نمی زاری؟؟؟؟توام دروغ گفتی نه؟
اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من
مشت محکمی به شیشه زدم.
_حق نداری قصه مونو اینجوری تموم کنی..!حق نداری نیاز..
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من..
سر خوردم و نشستم روی زمین..
بلند زار زدم..
با هق هق زمزمه کردم:
_با تو شاه ماهی دریام .. بی تو مرگ موج تو صاحل
با تو شکل یک حماسه.. بی تو یک کلاغ باطل
تته دلم یکی صدام کرد..انگار یه صدایی مثه " از من بخوا تا بهت بدم "
بی تو من هیچی نمی خوام از ین عمری که دو روزه
نرو تا غم واسه قلبم ، پیرهن عزا بدوزه..
رفتم سجده و زار زدم:
_خدایا منو ببخش..واسه تموم کارایی که کردمو دوس نداشتی و قلبت شکست..ولی پس فرق منو تو چیه اگه من قلب بشکونم و توام قلب منو ؟ خدایا اینو نگیر ازم.. اگه ازم نگیریش قید انتقام و زور گویی و هر کاری که دوس نداری رو می زنم..قول نمی دم بهترین بشما..ولی بهتر میشم .. فقط نیازمو ازم نگیر.. من بدون اون بدترین آدم دنیا می شم..خدایا همین یه بار..فقط همین یه بار!
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من..
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهامتم من
از سر جام بلند شدم و مثه عادت همیشگی نیاز صلوات فرستادم .
دکترا هنوز امیدشونو قطع نکرده بودن..
دکتر یه بار دیگه دستگاه شوک رو آماده کرد .
_خدایا..
گذاشتش روی سینه اشو ورش داشت.
همه شون به دستگاهی که نبض نیاز رو نشون می داد زل زدن..
خط صاف کم کم از حالت صاف بودن در اومد و ضربان گرفت و راه افتاد.
خون توی رگای مرده ام جریان گرفت.
بلند داد زدم:
_خدا یا شکرت..
باورم نمی شد.. نیازو خدا به من داد..
_خدایا من روی قولم هستم!
با اومدن دکتر اشکامو پاک کردم.
_دکتر چیشد؟برگشت؟
با دیدنم اخمی کرد و گفت:
_شما اینجا چیکار می کنید آقا بفرمائید بیرون.
دستمو مشت کردم و بخاطر قولم به خدا بی خیال شدم و نرم گفتم:
_باشع میرم فقط میشه بگید حالش چطوره؟
_شما چه نسبتی با بیمار دارید؟
_نامزدشم.
_ایشون دچار حمله ی قلبی شده بودن که خداروشکر تونستیم برشون گردونیم.
_ممنونم آقای دکتر..
از بیمارستان درومدم چون فضاش واسه پرواز خیلی کم بود..خیلی!
* منو دل بریدن از تو؟چه محال خنده داری..*
***
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ...
۹.۲k
۲۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.