داستان: اولین روزی که باهاش آشنا شدم
داستان: اولین روزی که باهاش آشنا شدم
پارت:۲۰
از اینجا موندیم:[۲روز بعد]
واقعا خیلی خوش گذشت برام و الان می خوایم بریم فرودگاه تا بریم خونه راستش من یه احساسی داشتم احساس خوبی نبود.
«فردا»
داشتم کیفم رو چک میکردم که دیدم یه نامه توش هست و روش نوشته ماله تهیونگه خب کنجکاو بودم ببینم چیه ولی نامه رو به تهیونگ دادم.
«نامه»
سلام،من ا/ت هستم.
راستش من عاشقتم تهیونگ.💗
______________________________
بعدش که نامه رو به تهیونگ دادم دیدم پیام اومده.(توی گوشیم)
«مدیر»
ا/ت اون نامه.............
پارت بعدی رو فردا براتون میزارم🥺💗
پارت:۲۰
از اینجا موندیم:[۲روز بعد]
واقعا خیلی خوش گذشت برام و الان می خوایم بریم فرودگاه تا بریم خونه راستش من یه احساسی داشتم احساس خوبی نبود.
«فردا»
داشتم کیفم رو چک میکردم که دیدم یه نامه توش هست و روش نوشته ماله تهیونگه خب کنجکاو بودم ببینم چیه ولی نامه رو به تهیونگ دادم.
«نامه»
سلام،من ا/ت هستم.
راستش من عاشقتم تهیونگ.💗
______________________________
بعدش که نامه رو به تهیونگ دادم دیدم پیام اومده.(توی گوشیم)
«مدیر»
ا/ت اون نامه.............
پارت بعدی رو فردا براتون میزارم🥺💗
۱۸.۱k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱