پارت پنجاه و ششم
پارت پنجاه و ششم
دمان دیدن دوباره ی تو
با این حرکت اشکان من و شروین از خندع روده بر شدیم .......
واییی خـــدااا.... چقدر قیافش باهال بود....
یه چند دقیقه تی میخندیدیم تا بالاخره خندمون تموم شد....
شروین در حالی که داشت ... شقیقه هاش رو ماساژ میداد رو به من گفت....
شروین _ بیا بریم من میرسونمت...
هنوز ازش خجالت می کشیدم برا ی همین در حالی که سرم پایین بود ... گفتم.....
ستاره _ نه ممنون..... بابام میاد دنبالم...
شروین خواست بره که گوشیم زنگ خورد......
با زنگ خوردن گوشیه من شروین هم وایساد و نرفت....
بابا بود....
جواب دادم...
ستاره_ جانم بابا...
بابا _ ستاره... عزیزم..من امروز یه جلسه ی
مهم دارم نمیتونم بیام دنبالت .... خونه که نزدیکه.. خودت برو..ـ حتی نزاشت حرف بزنم و قط کردـ...
خواستم برم که شروین دستم رو کشید و برد سمت پورشه ای که متمعا بودم مال باباشه.....
ستاره _ واا.... شروین ... چیکار میکنی... ولم کن....
شروین _ اعه ... ستاره لج نکن دیگه.... من گوشام خیلی تیزع... شنیدم که بابات گفت جلسه دارع....
در حالی که دهنم از تعجب کف کرده بود گفتم ………………
ستاره _ عجب... گوشی .. داری تــــوو.😨
شروبن تک خندی کرد...... و دستم رو ول کرد.....
چون چاره ای نداشتم.... و همینطور خسته هم بودم این همه راه رو برم سوار ماشین شدم.....
توی مسیر همش سرم پایین بود و با انگشتام بازی میکردم که شروین یهو گفت........
شروین_ اعهه ستاره....😣 بس کن دیگع ... اوففف... چقدر خجالتی هستی تو اوفف...
فکر کن منم دوس پسرتم....
با کلمه ی اخرش مثل برق گرفته ها سرم رو گرفتم بالا....
ستاره _ تـــــــــو ... الاان چی گفتییییـ.......
شروین من..من.... کنان جواب داد....
شروین_ خب ... یعنی تو با دوس پسرت هم اینجوری رفتار میکنی....
دیگه داشتم شاخ در میوردم.....
ستاره _ واا... شروین... خل شدی توـ.. اخه مگه تو دوس پسرمی اخه....
شروین _ نه.. خب... اخه.... منظورم تین بود همونطور که بااون راحتی با منم باش...
با این حرفش کارد میزدیخونم در نمیومد.....
پسره ی پرو فکر کرده من از اون دخترام که هر دقه با یه پسری هستند....
در حالی که از عصبانیت قرمز شده بودم گفتم......
ستاره _ من تو عمرمممم با هیچچچ پسریی دوســــــــــت نبـــــــــــودمــــــــــ......
شروین _ ببخشید.... فکر کردم داری.... نگو تو هم مثل من که از هیچ دختری خوشم نمیاد تو هم از هیچ پسری خوشت نمیاد...
پس اقا شروین هم سینگل تشریف دارن..
راستش یه جورایی با حرف اخری که زد ناراحت شدم.....
پس اون هیچ حسی بهم ندارع....
جواب سوالی که کرد رو ندادم و ترجیح دادم سکوت کنم.......
دمان دیدن دوباره ی تو
با این حرکت اشکان من و شروین از خندع روده بر شدیم .......
واییی خـــدااا.... چقدر قیافش باهال بود....
یه چند دقیقه تی میخندیدیم تا بالاخره خندمون تموم شد....
شروین در حالی که داشت ... شقیقه هاش رو ماساژ میداد رو به من گفت....
شروین _ بیا بریم من میرسونمت...
هنوز ازش خجالت می کشیدم برا ی همین در حالی که سرم پایین بود ... گفتم.....
ستاره _ نه ممنون..... بابام میاد دنبالم...
شروین خواست بره که گوشیم زنگ خورد......
با زنگ خوردن گوشیه من شروین هم وایساد و نرفت....
بابا بود....
جواب دادم...
ستاره_ جانم بابا...
بابا _ ستاره... عزیزم..من امروز یه جلسه ی
مهم دارم نمیتونم بیام دنبالت .... خونه که نزدیکه.. خودت برو..ـ حتی نزاشت حرف بزنم و قط کردـ...
خواستم برم که شروین دستم رو کشید و برد سمت پورشه ای که متمعا بودم مال باباشه.....
ستاره _ واا.... شروین ... چیکار میکنی... ولم کن....
شروین _ اعه ... ستاره لج نکن دیگه.... من گوشام خیلی تیزع... شنیدم که بابات گفت جلسه دارع....
در حالی که دهنم از تعجب کف کرده بود گفتم ………………
ستاره _ عجب... گوشی .. داری تــــوو.😨
شروبن تک خندی کرد...... و دستم رو ول کرد.....
چون چاره ای نداشتم.... و همینطور خسته هم بودم این همه راه رو برم سوار ماشین شدم.....
توی مسیر همش سرم پایین بود و با انگشتام بازی میکردم که شروین یهو گفت........
شروین_ اعهه ستاره....😣 بس کن دیگع ... اوففف... چقدر خجالتی هستی تو اوفف...
فکر کن منم دوس پسرتم....
با کلمه ی اخرش مثل برق گرفته ها سرم رو گرفتم بالا....
ستاره _ تـــــــــو ... الاان چی گفتییییـ.......
شروین من..من.... کنان جواب داد....
شروین_ خب ... یعنی تو با دوس پسرت هم اینجوری رفتار میکنی....
دیگه داشتم شاخ در میوردم.....
ستاره _ واا... شروین... خل شدی توـ.. اخه مگه تو دوس پسرمی اخه....
شروین _ نه.. خب... اخه.... منظورم تین بود همونطور که بااون راحتی با منم باش...
با این حرفش کارد میزدیخونم در نمیومد.....
پسره ی پرو فکر کرده من از اون دخترام که هر دقه با یه پسری هستند....
در حالی که از عصبانیت قرمز شده بودم گفتم......
ستاره _ من تو عمرمممم با هیچچچ پسریی دوســــــــــت نبـــــــــــودمــــــــــ......
شروین _ ببخشید.... فکر کردم داری.... نگو تو هم مثل من که از هیچ دختری خوشم نمیاد تو هم از هیچ پسری خوشت نمیاد...
پس اقا شروین هم سینگل تشریف دارن..
راستش یه جورایی با حرف اخری که زد ناراحت شدم.....
پس اون هیچ حسی بهم ندارع....
جواب سوالی که کرد رو ندادم و ترجیح دادم سکوت کنم.......
۱۵.۴k
۲۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.