رمان ماهک پارت افتخاری 145
#رمان_ماهک #پارت_افتخاری_145
به الهام دست دادم و گفتم من دیگه برم آرش منتظرمه لبخندی زد و گفت شوهرتو میگی؟ لبمو گزیدم و سرمو به معنی اره تکون دادم.
با ذوق برگشت سمت ارش و خوب براندازش کرد و چشمکی بهم زد و گفت خیلی بهم میاید بدو برو بازم مرسی.
لبخندی زدم و به سمت ارش رفتم هنوز نرسیده بودم بهش که گفت امتحان چطور بود؟
با ذوق پریدم بغلش و گفتم عالی بود اونم سفت بغلم کرد و روی سرمو بوسید. ازش فاصله گرفتم و هردو سوار ماشین شدیم.
لبخندی زد و گفت چقدر توی مقنعه و بدون اون آبرنگا چهره ت معصومه با قیافه ی پوکر برگشتم سمتش و گفتم ارش اونا آبرنگ نیس بهش میگن لوازم ارایش.
سری تکون داد و گفت حالا همون به سمت خونه میرفتیم و اینطور که معلوم بود ارش نمیرفت دانشگاه و منم خوشال بودم که تو خونه هست و پیشمه.
وقتی رسیدیم سریع به اتاق رفتم و پریدم توی حمام وان رو پر کردم و با گوشیم اهنگی رو پلی کردم و گزاشتمش جایی که اب نریزه روشو خودمم رفتم توی وان و توی فکر و خیالاتم غرق شدم.
انگار تمام استرس و خستگی صبحمو داشتم به اب منتقل میکردم که یهو در با شتاب باز شد و چهره ی برافروخته ی ارش توی حمام ظاهر شد.
ناخودآگاه جیغی کشیدم و با بهت بهش خیره شدم، نفس نفس میزد و بریده بریده گفت ماهک حالت خوبه؟ با تعجب سری تکون دادم و گفتم اره.
به سمت گوشی رفت اهنگ رو قطع کرد و دستشو روی قفسه سینه ش کشید و گفت پس چرا چند بار صدات کردم جواب نمیدادی؟
همون طور حیرت زده گفتم صدای اهنگ زیاد بود خودمم توی فکر بودم متوجه نشدم صدام کردی معذرت میخوام.
دوباره دستشو روی قفسه سینه ش کشید و گفت عب نداره. نگران نگاهی بهش انداختم و گفتم ارش حالت خوبه؟ باز درد داری؟
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
به الهام دست دادم و گفتم من دیگه برم آرش منتظرمه لبخندی زد و گفت شوهرتو میگی؟ لبمو گزیدم و سرمو به معنی اره تکون دادم.
با ذوق برگشت سمت ارش و خوب براندازش کرد و چشمکی بهم زد و گفت خیلی بهم میاید بدو برو بازم مرسی.
لبخندی زدم و به سمت ارش رفتم هنوز نرسیده بودم بهش که گفت امتحان چطور بود؟
با ذوق پریدم بغلش و گفتم عالی بود اونم سفت بغلم کرد و روی سرمو بوسید. ازش فاصله گرفتم و هردو سوار ماشین شدیم.
لبخندی زد و گفت چقدر توی مقنعه و بدون اون آبرنگا چهره ت معصومه با قیافه ی پوکر برگشتم سمتش و گفتم ارش اونا آبرنگ نیس بهش میگن لوازم ارایش.
سری تکون داد و گفت حالا همون به سمت خونه میرفتیم و اینطور که معلوم بود ارش نمیرفت دانشگاه و منم خوشال بودم که تو خونه هست و پیشمه.
وقتی رسیدیم سریع به اتاق رفتم و پریدم توی حمام وان رو پر کردم و با گوشیم اهنگی رو پلی کردم و گزاشتمش جایی که اب نریزه روشو خودمم رفتم توی وان و توی فکر و خیالاتم غرق شدم.
انگار تمام استرس و خستگی صبحمو داشتم به اب منتقل میکردم که یهو در با شتاب باز شد و چهره ی برافروخته ی ارش توی حمام ظاهر شد.
ناخودآگاه جیغی کشیدم و با بهت بهش خیره شدم، نفس نفس میزد و بریده بریده گفت ماهک حالت خوبه؟ با تعجب سری تکون دادم و گفتم اره.
به سمت گوشی رفت اهنگ رو قطع کرد و دستشو روی قفسه سینه ش کشید و گفت پس چرا چند بار صدات کردم جواب نمیدادی؟
همون طور حیرت زده گفتم صدای اهنگ زیاد بود خودمم توی فکر بودم متوجه نشدم صدام کردی معذرت میخوام.
دوباره دستشو روی قفسه سینه ش کشید و گفت عب نداره. نگران نگاهی بهش انداختم و گفتم ارش حالت خوبه؟ باز درد داری؟
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۴۵.۱k
۱۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.