criminal case part5 🕖📔🎞️🖋️
criminal case part5 🕖📔🎞️🖋️
از زبان جونگ کوک
اما وقتی بعد از یه روز کاری پر از درد سر و سر و کله زدن با مشتریا برای قاچاق مواد پامو گذاشتم عمارت ساعت ۳ شب بود
برای اینکه ات رو بیدار نکنم و می دونستم این موقع ها غرق خوابه کلید رو انداختم و درو باز کردم اما تا اینکه در باز شد جسم خونی و بی جون ات پایین پله ها برام نمایان شد که بدترین تجربه ی دنیا رو برام ساخت از دست دادن کسی که وجودش یعنی دلیلی برای وجود تو
تصمیم گرفتم کارت رو از تهیونگ مخفی کنم و فعلا دربارش چیزی رو باهاش درمیون نزارم تا کاملا شکم برطرف شه
بعد از برسی کردن عمارت برگشتم دفترم و دوربین های مداربسته رو چک کردم صدباری دستگاهو کار انداختم تا فیلمای ضبطشده ای که حذف شدن رو برسی کنم
حتی دستگاه از صدبار تلاش دیگه غیر قابل پردازش بود انقدر هنگ کرد که بالاخره سوخت
دیگه چیزی به اسم اعصاب برام معنی نداشت کارت رو تو مشتم گرفته بودم که آوردمش سمت بینیم
بوی عطر همیشگیه تهیونگ رو میداد این تنها عطری بود که ازش استفاده می کرد انگار برند عطر خودش بود
کارت رو تو مشتم له کردم و انداختمش سطل آشغال که یدفه در دفترم باز شد و کلویی با یه فنجون قهوه وارد شد (کلویی تو بخشای پایین تر بعد از تهیونگ دستیار جونگ کوکه که مسئول قهوش هم هست یعنی به میل خودش آبدارچیشم هست)
کلویی: رئیس یه فنجون از قهوه ی مورد علاقتونو آوردم تا قبل از اینکه سر شه حتما بخورینش و سعی کنین یکم استراحت کنین
➖: ممنونم کلویی دیگه می تونی بری
کلویی تا قبل از اینکه دستگیره درو بگیره و از اتاق خارج شه سرجاش توقف کرد و برگشت سمتم
کلویی: ببخشید رئیس ولی انگار حالتون خیلی بود نیست اتفاقی افتاده؟
مریض که نشدین؟
می خواین ببرمتون بیمارستان تا دکتر چکتون کنه؟ آخه این روزا اصلا به خودتون نمی رسین
➖: تو دکتری؟
کلویی: عامم... نه اما...
➖: پس منم مریض نیستم
حالا هم دیگه می تونی بری سر کارت
کلویی: اما انگار چیزی ذهنتونو درگیر کرده
...می تونین به منم بگین اون چیه شاید بتونم کمکتون کنم
➖: درباره ی پرونده جناییه
تو از این جور چیزا چیزی سر در نمیاری پس بهتره که بری سر کارت و اینو به خودم بسپری
کلویی: اما همانطور که خودتونم می دونین پدر من کارآگاه بوده و پرونده های جنایی زیادی رو دست گرفته و باهاشون سر و کار داشته
پس منم به عنوان دخترش یه چیزایی رو می دونم دیگه... پس بگین اون چیه تا خودم نفهمیدم (اومد نشست صندلیه کناریم و دستاشو رو هم گذاشت و تا ته تکیه داد به صندلی)
➖: امروز وقتی رفتم جایی که صحنه ی جرم توش رخ داده بود رو برسی کنم چیز خاصی پیدا کردم
کلویی: چه چیزی؟
➖: یه کارت که مال تهیونگه
کلویی: تهیونگ؟ شما به اون شک دارین؟
شرط
۱۲۵ لایک ۱۵۰ کام
از زبان جونگ کوک
اما وقتی بعد از یه روز کاری پر از درد سر و سر و کله زدن با مشتریا برای قاچاق مواد پامو گذاشتم عمارت ساعت ۳ شب بود
برای اینکه ات رو بیدار نکنم و می دونستم این موقع ها غرق خوابه کلید رو انداختم و درو باز کردم اما تا اینکه در باز شد جسم خونی و بی جون ات پایین پله ها برام نمایان شد که بدترین تجربه ی دنیا رو برام ساخت از دست دادن کسی که وجودش یعنی دلیلی برای وجود تو
تصمیم گرفتم کارت رو از تهیونگ مخفی کنم و فعلا دربارش چیزی رو باهاش درمیون نزارم تا کاملا شکم برطرف شه
بعد از برسی کردن عمارت برگشتم دفترم و دوربین های مداربسته رو چک کردم صدباری دستگاهو کار انداختم تا فیلمای ضبطشده ای که حذف شدن رو برسی کنم
حتی دستگاه از صدبار تلاش دیگه غیر قابل پردازش بود انقدر هنگ کرد که بالاخره سوخت
دیگه چیزی به اسم اعصاب برام معنی نداشت کارت رو تو مشتم گرفته بودم که آوردمش سمت بینیم
بوی عطر همیشگیه تهیونگ رو میداد این تنها عطری بود که ازش استفاده می کرد انگار برند عطر خودش بود
کارت رو تو مشتم له کردم و انداختمش سطل آشغال که یدفه در دفترم باز شد و کلویی با یه فنجون قهوه وارد شد (کلویی تو بخشای پایین تر بعد از تهیونگ دستیار جونگ کوکه که مسئول قهوش هم هست یعنی به میل خودش آبدارچیشم هست)
کلویی: رئیس یه فنجون از قهوه ی مورد علاقتونو آوردم تا قبل از اینکه سر شه حتما بخورینش و سعی کنین یکم استراحت کنین
➖: ممنونم کلویی دیگه می تونی بری
کلویی تا قبل از اینکه دستگیره درو بگیره و از اتاق خارج شه سرجاش توقف کرد و برگشت سمتم
کلویی: ببخشید رئیس ولی انگار حالتون خیلی بود نیست اتفاقی افتاده؟
مریض که نشدین؟
می خواین ببرمتون بیمارستان تا دکتر چکتون کنه؟ آخه این روزا اصلا به خودتون نمی رسین
➖: تو دکتری؟
کلویی: عامم... نه اما...
➖: پس منم مریض نیستم
حالا هم دیگه می تونی بری سر کارت
کلویی: اما انگار چیزی ذهنتونو درگیر کرده
...می تونین به منم بگین اون چیه شاید بتونم کمکتون کنم
➖: درباره ی پرونده جناییه
تو از این جور چیزا چیزی سر در نمیاری پس بهتره که بری سر کارت و اینو به خودم بسپری
کلویی: اما همانطور که خودتونم می دونین پدر من کارآگاه بوده و پرونده های جنایی زیادی رو دست گرفته و باهاشون سر و کار داشته
پس منم به عنوان دخترش یه چیزایی رو می دونم دیگه... پس بگین اون چیه تا خودم نفهمیدم (اومد نشست صندلیه کناریم و دستاشو رو هم گذاشت و تا ته تکیه داد به صندلی)
➖: امروز وقتی رفتم جایی که صحنه ی جرم توش رخ داده بود رو برسی کنم چیز خاصی پیدا کردم
کلویی: چه چیزی؟
➖: یه کارت که مال تهیونگه
کلویی: تهیونگ؟ شما به اون شک دارین؟
شرط
۱۲۵ لایک ۱۵۰ کام
۳۴.۸k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.