چندپارتی جیهوپ
p5
یکم که حرف زدم حوصلم سر رفت واسع همین رفتم پایین و دیدم اعضا دارن عصرونه میخورن اما هوبی سر سفره نبود....بیخیال شدم فکر کردم شاید تو اتاقش و ناراحته....رفتم و سر میز نشستم و چندتا پنکیک برداشتم با مربا
یونگی: اوه راستی ا.ت
ا.ت: هوم؟
یونگی: هوبی گفت از طرفش باهات خداحافظی کنم
ا.ت: یعنی چی؟
یونگی: خب...ببین تو ردش کردی اونم که واقعا یه محل آرامش میخواست پاشد رفت فرودگاه(دهن پر)
ا.ت: هانننن؟مگه ما فردا پرواز نداریم
یونگی شونهای بالا انداخت و دوباره مشغول شد....ا.ت بغض،کرده بود اما نمیخواست گریه کنه پس به زور شروع کرد خوردن
رویداد: ا.ت میخواست خودشو بکشه حس میکرد اینجوری زمان برمیگرده آپا نه....اون روز لعنتی گذشت امت حال ا.ت خوب نشد...بلیت رو گرفتن و با چند پرواز با روش پراکندگی به کره برگشتن و وقتی در خونه اصلی رو باز کردن وسایل جیهوپ بود اما خودش نه
ا.ت بیقرار شده بود و واقعا نمیدونست چیکار کنه یهو بازویی از پشت قفل بدنش شد امیدوار بود که جیهوپ باشه اما کوک بود
کوک: چه مرگته
ا.ت: میشه زنگ بزنی هوبی...اون گمشده
کوک: خب شاید ندونیا ولی اون باره
ا.ت؛ ک...کدوم بار
کوک: spirit of wine(روح شراب)
ا.ت: م..ممنون جبران میکنم(خوشحال)
ا.ت سریع خودشو از تو بغل کوک در آورد و به خنده کوک و سوالای بقیه توجه نکرد سریع از ساختمون اصلی خارج شد و به سمت بار دوید تو ذهنش این بود که اخبار رو چیکار کنه و هوبی رو چطوری بیاره
بعد از پنج شیش دقیقه رسید به بار....نفسش رو با صدا داد بیرون و لباسشو درست کرد رفت داخل
ا.ت ویو
چشمام رو چرخوندم همه جا رو نگاه کرم نبود از پیشخوان پرسیدم گفتن یه اتاق مخصوص گرفته خیالم راحت شد که خودش فکر شایعات بوده سریع رفتم سمت اتاقی که گفته بودن و بدون در وارد شدم
اتاقه متفاوت بود خیلی آدم توش بودن و همه معروف بودن ...همه رو شناختم اما سرمو انداختم پایین و از زیر چشم به جمعیت نگاه کردم....باورم نمیشد یکی از دخترای ثروتمند سئونگنام روی پای جیهوپ بود و جیهوپ لبخند دختر کش مستشو زده بود.....باورم نمیشد که دلم به اینجور آدمی سوخت و فکر کردم اشتباه کردم رفتم جلو و یه سیلی خوابوندم تو گوش دختره چون ماسک و کلاه و اینا داشتم منو نشناخت
! یا تو کی هستی
ا.ت: بریم آقای جانگ(تغییر صدا)
جیهوپ هوم تو کی هستی
!ولش کن
ا.ت محکم زد تو گوش دختره و تو گوش هوبی و گفت پاشو باید بریم و به زور بردش...جیهوپ حسابی مست بود و واقعا حالیش نبود چی شده
ا.ت به هر بدبختی جیهوپ رو به ساختمون اصلی برد و زنگ در رو فشرد که جیمین بازش کرد و ا.ت اینقدر خسته شده بود که هوبی رو انداخت روی جیمین
جیمین: یا خدا
ا.ت: اخخخخ کمرم این یارو مست کرده بود مردم تا اوردمششش آخ دیسک گرفتم ای پام ای زانوم
جیمین:..
#تکپارتی
#چندپارتی
#سناریو
یکم که حرف زدم حوصلم سر رفت واسع همین رفتم پایین و دیدم اعضا دارن عصرونه میخورن اما هوبی سر سفره نبود....بیخیال شدم فکر کردم شاید تو اتاقش و ناراحته....رفتم و سر میز نشستم و چندتا پنکیک برداشتم با مربا
یونگی: اوه راستی ا.ت
ا.ت: هوم؟
یونگی: هوبی گفت از طرفش باهات خداحافظی کنم
ا.ت: یعنی چی؟
یونگی: خب...ببین تو ردش کردی اونم که واقعا یه محل آرامش میخواست پاشد رفت فرودگاه(دهن پر)
ا.ت: هانننن؟مگه ما فردا پرواز نداریم
یونگی شونهای بالا انداخت و دوباره مشغول شد....ا.ت بغض،کرده بود اما نمیخواست گریه کنه پس به زور شروع کرد خوردن
رویداد: ا.ت میخواست خودشو بکشه حس میکرد اینجوری زمان برمیگرده آپا نه....اون روز لعنتی گذشت امت حال ا.ت خوب نشد...بلیت رو گرفتن و با چند پرواز با روش پراکندگی به کره برگشتن و وقتی در خونه اصلی رو باز کردن وسایل جیهوپ بود اما خودش نه
ا.ت بیقرار شده بود و واقعا نمیدونست چیکار کنه یهو بازویی از پشت قفل بدنش شد امیدوار بود که جیهوپ باشه اما کوک بود
کوک: چه مرگته
ا.ت: میشه زنگ بزنی هوبی...اون گمشده
کوک: خب شاید ندونیا ولی اون باره
ا.ت؛ ک...کدوم بار
کوک: spirit of wine(روح شراب)
ا.ت: م..ممنون جبران میکنم(خوشحال)
ا.ت سریع خودشو از تو بغل کوک در آورد و به خنده کوک و سوالای بقیه توجه نکرد سریع از ساختمون اصلی خارج شد و به سمت بار دوید تو ذهنش این بود که اخبار رو چیکار کنه و هوبی رو چطوری بیاره
بعد از پنج شیش دقیقه رسید به بار....نفسش رو با صدا داد بیرون و لباسشو درست کرد رفت داخل
ا.ت ویو
چشمام رو چرخوندم همه جا رو نگاه کرم نبود از پیشخوان پرسیدم گفتن یه اتاق مخصوص گرفته خیالم راحت شد که خودش فکر شایعات بوده سریع رفتم سمت اتاقی که گفته بودن و بدون در وارد شدم
اتاقه متفاوت بود خیلی آدم توش بودن و همه معروف بودن ...همه رو شناختم اما سرمو انداختم پایین و از زیر چشم به جمعیت نگاه کردم....باورم نمیشد یکی از دخترای ثروتمند سئونگنام روی پای جیهوپ بود و جیهوپ لبخند دختر کش مستشو زده بود.....باورم نمیشد که دلم به اینجور آدمی سوخت و فکر کردم اشتباه کردم رفتم جلو و یه سیلی خوابوندم تو گوش دختره چون ماسک و کلاه و اینا داشتم منو نشناخت
! یا تو کی هستی
ا.ت: بریم آقای جانگ(تغییر صدا)
جیهوپ هوم تو کی هستی
!ولش کن
ا.ت محکم زد تو گوش دختره و تو گوش هوبی و گفت پاشو باید بریم و به زور بردش...جیهوپ حسابی مست بود و واقعا حالیش نبود چی شده
ا.ت به هر بدبختی جیهوپ رو به ساختمون اصلی برد و زنگ در رو فشرد که جیمین بازش کرد و ا.ت اینقدر خسته شده بود که هوبی رو انداخت روی جیمین
جیمین: یا خدا
ا.ت: اخخخخ کمرم این یارو مست کرده بود مردم تا اوردمششش آخ دیسک گرفتم ای پام ای زانوم
جیمین:..
#تکپارتی
#چندپارتی
#سناریو
۱۳.۸k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.