🌸
🌸
ببخش که رفتنت را دست روی دست گذاشته ام و مدتیست پروانه وار، تو را فریاد نمیزنم و این روزها، عشق هدر میرود و از دور تماشایت میکنم...
ببخش، که تــو دوری و من بند کرده ام به اقرارِ اتفاقی که گمان میکنم مسبب آن تو هستی و این مـاهِ غمگین، مرا وادار میکند برای همیشه از همه بیزار بمانم...
ببخش که نمیبخشمت و فراموشت نمی کنم ، اینجا مردی عاشقِ پرواز، بجای سقوط و نقاشی کردن جاده ، به سرخ ترین رنگِ غم، هر گاه قصد خودکشی دارد ، از شعرهایت اشتیاق برای ادامه ی زندگی میگیرد ...
بیا دوباره و اینبار در ماهی دیگر متولد شویم...
هر ماهی که دی نباشد ، مهرِ او نباشد و از آذر هم دور تر...
"زندگی در جایی غیر از زمین..."
بیا ستاره ای شویم بیرون از کهکشان و دیدار در جایی دست نیافتنی ، حتی پس از مرگ من (همانند عروسِ مردگان، اِمیلی و ویکتورِ جوان)
دیگر تو را در شعرهایم به همه اقرار کرده ام و اگر در شهر من قدم بگذاری همه تو را به مهربانی خواهند شناخت...
و در گلویم، قورت میدهم جملاتی که ماههاست اصرار به گفتنش داشتم چون مدام، انکار میکنی وجودِ موجودی در زندگی ات همانندِ من را ...
ببخش که رفتنت را دست روی دست گذاشته ام و مدتیست پروانه وار، تو را فریاد نمیزنم و این روزها، عشق هدر میرود و از دور تماشایت میکنم...
ببخش، که تــو دوری و من بند کرده ام به اقرارِ اتفاقی که گمان میکنم مسبب آن تو هستی و این مـاهِ غمگین، مرا وادار میکند برای همیشه از همه بیزار بمانم...
ببخش که نمیبخشمت و فراموشت نمی کنم ، اینجا مردی عاشقِ پرواز، بجای سقوط و نقاشی کردن جاده ، به سرخ ترین رنگِ غم، هر گاه قصد خودکشی دارد ، از شعرهایت اشتیاق برای ادامه ی زندگی میگیرد ...
بیا دوباره و اینبار در ماهی دیگر متولد شویم...
هر ماهی که دی نباشد ، مهرِ او نباشد و از آذر هم دور تر...
"زندگی در جایی غیر از زمین..."
بیا ستاره ای شویم بیرون از کهکشان و دیدار در جایی دست نیافتنی ، حتی پس از مرگ من (همانند عروسِ مردگان، اِمیلی و ویکتورِ جوان)
دیگر تو را در شعرهایم به همه اقرار کرده ام و اگر در شهر من قدم بگذاری همه تو را به مهربانی خواهند شناخت...
و در گلویم، قورت میدهم جملاتی که ماههاست اصرار به گفتنش داشتم چون مدام، انکار میکنی وجودِ موجودی در زندگی ات همانندِ من را ...
۲۳.۲k
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.