رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

part. 19

ویو ات
هنگام شام جونگکوک حرکت های رمانتیک میزد، شام که تموم شد همه افراد، رفتن سمت نشیمن، جینا و جیونگ روی یک مبل جدا، سولگی روی یک مبل تک نفره، لارا و لیندا روی یک مبل دونفره، و من و جونگکوک روی یک مبل دونفره نشسته بودیم.
جونگکوک دستشو روی پهلوم گذاشته بود و با انگشتانش دایره های ریز میگذاشت، و منم به جونگکوک تکیه داده بودم، خسته پلکام سنگینی میکرد. اجوما نوشیدنی های مختلف آورد، جونگکوک برای خودش یه شراب برداشت، و برای من یه نوشیدنی بدون الکل.
جام نوشیدنی رو از جونگکوک گرفتم، جونگکوک کمی از شراب خورد، چشمم به لباش موند.

جونگکوک. میخوای کمی بخوری؟

ات. نه.*لبخند.*

جونگکوک. پس اینجوری به لبام نگاه نکن، معذب میشم.

ات. باشه.(خنده.)

*همه رفتن توی اتاق.ات داشت میرفت سمت اتاق خودش.*

جونگکوک. ات!

ات. چیه؟

جونگکوک. بریم اتاق، یادت رفته؟

ات. اههه، اخه مگه من مجبورم توی اتاق تو بمونم؟

جونگکوک. کوچولو، زیاد غر نزن. راه رو هموار کن لیدی کوچولو.

*ات وارد اتاق جونگکوک شد.اتاق کلا بوی جونگکوک را میداد.*

ات. میخوام لباسامو عوض کنم.

جونگکوک. عوض کن.

ات. جلوی تو؟

جونگکوک. نه خانوم باهوش، باید بری توی اتاق لباس.

ات. اها، باشه.

ویو ات
نمیدونم چطوری هنوز با این حجم از خنگی زنده هستم....
لباسامو عوض کردم.
دیدگاه ها (۰)

#رُز_زخمی_من part. 20ویو ات. لباسمو عوض کردم و برگشتم به قسم...

ادامه پارت 20با وجود اینکه ستاره ها خورشید را هل میدادند تا ...

#رُز_زخمی_من part. 17جونگکوک. ات، ایشون خاله سولگی هست، همرا...

#رُز_زخمی_من part. 16ویو ات *بعد از کلی خرید،کیف و کفش و لبا...

دوست پسر دمدمی مزاج

پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط