رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

part. 20

ویو ات.
لباسمو عوض کردم و برگشتم به قسمت اصلی اتاق.
جونگکوک نبود، منم رفتم و روی تخت دراز کشیدم.
کل اتاق بوی جونگکوک را به خود گرفته بود، مخصوصا اون تختش
یه بالش اضافه دیگه هم از کنارم برداشتم، وبغل گرفتم، کم کم چشمام سنگین شد و به خواب عمیق رفتم.

ویو جونگکوک
قبل از اینکه ات بیاد من رفتم بیرون، و با جون وو تماس گرفتم، راجب بار های اسلحه که با اسکله از ایتالیا میومدن حرف زدم و اوضاع رو برسی کردم، رفتم و روی مبل نشستم و کمی از ویسکی خودرم، بعد از تموم کردن ویسکی، رفتم سمت اتاق، ات خوابیده بود. رفتم و دوش گرفتم و با حوله دور کمرم اومدم بیرون، یک شلوار راحتی پوشیدمو، بدون پیراهن سمت تخت رفتم. ات بالشت منو بغل کرده بود، با اینکه بالشت های زیادی روی تخت بود، ولی فقط با همون بالشت میتونستم راحت بخوابم، کمی بالشت و کشیدم، ولی نشد.

جونگکوک. ات، ات، بیدار شو.

ات. اخه، الاغ الان چرا مزاحم من میشی؟(خواب)

جونگکوک. نه، دیگه نشد. تو واقعا باید تربیت بشی، بالشتمو بده.

ــــ-ـ-ــــــــــــــــــــ♡༺༻♡ــــــــــــــــــــ-ـ-ـــــ

*ات بالشت را سمت جونگکوک پرت داد،جونگکوک قبل از اینکه بالشت بخوره به صورتش بالشتو گرفت،تقریبا ساعت 3بامداد بود.دو نفر با هم روی تخت بودند،ولی چه فایده ای داشت؟با وجود احترام ها نفرت هایی ته قلبشان وجود داشت.شاید همون نفرت ها باعث این شد که الان توی این موقعیت باشن. نفرتی که از گذشته در قلبشان باقی مانده بود. دختر که نتونسته بود هنوز با اون اتفاق 15سالگی کنار بیاد،ولی حداقل میتونست یه زمان هایی به آرامش برسه،ولی موقت بود،خدا میدونست که فردای اون شبش چه حاشیه هایی وجود داره،دختر در خواب هفت پادشاه،با ظاهری بهم ریخت،موهایی که از حمام نم داشتند و ژولیده شده بودند،و بر اثر نم داشت موهایش،تار هایی به گردن دختر چسبیده بود،آن گردن بلوری و سفید رنگ،با پوستی که مثل آینه شفاف و صاف بود. با همون عادت اخم در خوابی که داشت،گونه های نرم و هلویی رنگ،نمایی از زیبایی بود که دختر بی خبر از کل دنیا به خواب رفته بود،و همچنان زیبایی فرشته را داشت.دختر وقتی که در خواب احساس کرد جایش گرم شده،کمی چرخید،و به دنبال جایی خنک تر بر روی تخت بود،درهمان لحظه کل بدنش هم در جایی خنک بود،و هم در جایی راحت تر،جایی جز آغوش جونگکوک نبود.گونه های نرم لارا بر روی پوست نرم و صاف سینه جونگکوک بود،گونه نرم دختر بر روی پوست جونگکوک جمع شد،و این فقط معصومیت را زیر آن چهره ساختگی اخم آلود پنهان شده را به نمایش میگذاشت.
ساعت ها به سختی میگذشتند،انگار که آنها نمیخواستند شب تمام شود،ولی هیچ فایده اینداشت.
دیدگاه ها (۰)

ادامه پارت 20با وجود اینکه ستاره ها خورشید را هل میدادند تا ...

خرید ات توی پارت 15,16

#رُز_زخمی_منpart. 19ویو ات هنگام شام جونگکوک حرکت های رمانتی...

#رُز_زخمی_من part. 17جونگکوک. ات، ایشون خاله سولگی هست، همرا...

#رُز_زخمی_منPart. 62هواپیما در ارتفاع اوج قرار داشت و شهر زی...

نام فیک: عشق مخفیPart: 55/فردا/ویو ات*صبح با صدای مادرم و بر...

نام فیک:عشق مخفیPart: 11ویو جیمین*خیلی گشنم بود رفتم پایین.ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط