همون قبلی
☆همون قبلی ☆
(تئودور )
* با چند تا از دوستات به مهمونی رفته بودین و همتون مست کرده بودین بعد از مهمونی تو خواستی بری پیش تئودور و بهش بگی پس رفتی در اتاقش در زدی * تئودور : اومدن درو کندی *در رو باز کرد تا تو رو دید چون لباست خیلی کوتاه بود سریع تو رو کشید توی چون نمی خواست کسی تو رو با اون دامن کوتاه ببینه تو با صدای خمار گفتی ا.ت : تئو من دوست دارم تئودور : تو الان مستی ا.ت داری چرت میگی ا.ت : تئودور من حالم خوبه فقط مستم تئودور : و بخاطر همینه که داری چرت میگی ا.ت : چرت نمیگم تئودور : مطمئن باشم ا.ت : آره تئودور : خوبه ولی من نمی تونم باور کنم چون تو حال خودت نیستی * چون تو حال خودت نبودی فکر کردی ازت خوشش نمیاد بخاطر همین از اتاقش بیرون رفتی و رفتی تو اتاق خودت تئودور نمی دونست چی کار کنه و فکر میکرد الان میری می خوابی بخاطر همین خودشم رفت خوابید ولی تو به محض اینکه رسیدی به اتاقت رفتی هر چی الکل داشتی رو خوردی و اوردوز کردی بعد یکی از دوستات اومد بالا سرت و بعد تو رو برد پیش خانم پامفری و رفت به تئودور گفت و تئودور هم تا فهمید خودش رو رسوند به درمانگاه و به دوستات گفت که برن تا مستی از سرشون بپره و کنارت نشست تا به هوش اومدی ا.ت : اینجا چی کار میکنی تئودور : خواهشا دیگه همچین کاری با دختر من نکن ا.ت : چی میگی تئودور : خب دیوونتم دیگه از یه دیونه ت به بیشتری نباید داشته *خندی* تئودور : همیشه همین جوری بخند
.
.
.
.
.
.
.
میدونم یکم بیش از حد چرت شد
(تئودور )
* با چند تا از دوستات به مهمونی رفته بودین و همتون مست کرده بودین بعد از مهمونی تو خواستی بری پیش تئودور و بهش بگی پس رفتی در اتاقش در زدی * تئودور : اومدن درو کندی *در رو باز کرد تا تو رو دید چون لباست خیلی کوتاه بود سریع تو رو کشید توی چون نمی خواست کسی تو رو با اون دامن کوتاه ببینه تو با صدای خمار گفتی ا.ت : تئو من دوست دارم تئودور : تو الان مستی ا.ت داری چرت میگی ا.ت : تئودور من حالم خوبه فقط مستم تئودور : و بخاطر همینه که داری چرت میگی ا.ت : چرت نمیگم تئودور : مطمئن باشم ا.ت : آره تئودور : خوبه ولی من نمی تونم باور کنم چون تو حال خودت نیستی * چون تو حال خودت نبودی فکر کردی ازت خوشش نمیاد بخاطر همین از اتاقش بیرون رفتی و رفتی تو اتاق خودت تئودور نمی دونست چی کار کنه و فکر میکرد الان میری می خوابی بخاطر همین خودشم رفت خوابید ولی تو به محض اینکه رسیدی به اتاقت رفتی هر چی الکل داشتی رو خوردی و اوردوز کردی بعد یکی از دوستات اومد بالا سرت و بعد تو رو برد پیش خانم پامفری و رفت به تئودور گفت و تئودور هم تا فهمید خودش رو رسوند به درمانگاه و به دوستات گفت که برن تا مستی از سرشون بپره و کنارت نشست تا به هوش اومدی ا.ت : اینجا چی کار میکنی تئودور : خواهشا دیگه همچین کاری با دختر من نکن ا.ت : چی میگی تئودور : خب دیوونتم دیگه از یه دیونه ت به بیشتری نباید داشته *خندی* تئودور : همیشه همین جوری بخند
.
.
.
.
.
.
.
میدونم یکم بیش از حد چرت شد
- ۴.۲k
- ۰۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط