part (5) 🫂🖇🔮
part (5) 🫂🖇🔮
یونا بلد شد که بره ته هم پشت سرش راه افتاد
یونا ته رو برد تو اتاقش
ته:واووووووو عجب اتاق قشنگی داری
یونا:خوشت اومدع؟؟
ته:عارههههه عالیهههه
یونا:خودتم میدونی فک نکنم توم به این ازدواج راضی باشی درسته؟؟
ته:عاره منم ناراضی ام ولی کاریش نمیشه کرد باید به حرف بزرگ ترامون گوش کنیم
یونا:عاره ولی بیا شرطای خودمونو بگیم
ته: باشه اول تو بگو
یونا:اولین شرطم اینه که من گیم بازی میکنم و خیلی هم دوسش دارم تا دو سه ماه دیگه هم دانشگام تموم میشه و میخوام کامپیوتر و گیم رو ادامه بدم و دوست دارم توم مشکل نداشته باشی وگرنه ...
ته:نه نه نه اتفاقا منم ی گیمرم خیلی هم دوستش دارم مشکلی با این شرط ندارم
یونا:خب چ بهتر
من دوست ندارم کسی برام تعیین تکلیف کنه که چیکار کنم چیکار نکنم .. کجا برم کجا نرم.. با کی رفت و امد میکنم ..
ته:اوکی قبوله ولی منم ی شرطایی دارم
یونا:خوب بگو؟؟
ته:من چند تا دوست دارم که هر هفته یکی دو روز یا میان خونم یا میرم خونشون میخوام با دوستان کاری نداشته باشی
یونا:خب قبوله بعدی؟؟
ته:دوستام نمیدونن ازدواجمون اجباریه لطفا در این باره بهشون چیزی نگو
یونا: باشه
ته: یکی دیگم هس
یونا:چی؟
ته: اینکه شبا کنار هم نخوابیم فک کنم توم راضی باشی درسته؟؟
یونا:چه بهتر... باشه(از خداتم باشه)
ته:حالا که همچی اوکیه.. میای ی دست گیم بزنیم؟؟
یونا:واقعا؟؟عاره بیا
یونا و تهیونگ رفتن نشستن سر سیستم که بازی رو شروع کنن
ته:بیا ی کاری کنیم
یونا:چکاری؟؟
ته:بیا شرط بزاریم هر کی برد خواسته ی طرف مقابل رو انجام میده
یونا:اوکیه بیا بازی کنیم ببینم کی میبره
ته:*خنده*میبینیم کوچولو خانم
یونا:چیییی؟؟؟ به من گفدی کوچولو؟؟
ته:*خنده*خوب کوچولویی دیگه چی بهت بگم ؟؟
یونا:اهههههه ولش کن بعدا به حسابت میرسم فعلا بیا بازیمونو بکنیم
لامصبا میخونین نظرتونو بدین ببینم خوب نوشتم یا ن ...
یونا بلد شد که بره ته هم پشت سرش راه افتاد
یونا ته رو برد تو اتاقش
ته:واووووووو عجب اتاق قشنگی داری
یونا:خوشت اومدع؟؟
ته:عارههههه عالیهههه
یونا:خودتم میدونی فک نکنم توم به این ازدواج راضی باشی درسته؟؟
ته:عاره منم ناراضی ام ولی کاریش نمیشه کرد باید به حرف بزرگ ترامون گوش کنیم
یونا:عاره ولی بیا شرطای خودمونو بگیم
ته: باشه اول تو بگو
یونا:اولین شرطم اینه که من گیم بازی میکنم و خیلی هم دوسش دارم تا دو سه ماه دیگه هم دانشگام تموم میشه و میخوام کامپیوتر و گیم رو ادامه بدم و دوست دارم توم مشکل نداشته باشی وگرنه ...
ته:نه نه نه اتفاقا منم ی گیمرم خیلی هم دوستش دارم مشکلی با این شرط ندارم
یونا:خب چ بهتر
من دوست ندارم کسی برام تعیین تکلیف کنه که چیکار کنم چیکار نکنم .. کجا برم کجا نرم.. با کی رفت و امد میکنم ..
ته:اوکی قبوله ولی منم ی شرطایی دارم
یونا:خوب بگو؟؟
ته:من چند تا دوست دارم که هر هفته یکی دو روز یا میان خونم یا میرم خونشون میخوام با دوستان کاری نداشته باشی
یونا:خب قبوله بعدی؟؟
ته:دوستام نمیدونن ازدواجمون اجباریه لطفا در این باره بهشون چیزی نگو
یونا: باشه
ته: یکی دیگم هس
یونا:چی؟
ته: اینکه شبا کنار هم نخوابیم فک کنم توم راضی باشی درسته؟؟
یونا:چه بهتر... باشه(از خداتم باشه)
ته:حالا که همچی اوکیه.. میای ی دست گیم بزنیم؟؟
یونا:واقعا؟؟عاره بیا
یونا و تهیونگ رفتن نشستن سر سیستم که بازی رو شروع کنن
ته:بیا ی کاری کنیم
یونا:چکاری؟؟
ته:بیا شرط بزاریم هر کی برد خواسته ی طرف مقابل رو انجام میده
یونا:اوکیه بیا بازی کنیم ببینم کی میبره
ته:*خنده*میبینیم کوچولو خانم
یونا:چیییی؟؟؟ به من گفدی کوچولو؟؟
ته:*خنده*خوب کوچولویی دیگه چی بهت بگم ؟؟
یونا:اهههههه ولش کن بعدا به حسابت میرسم فعلا بیا بازیمونو بکنیم
لامصبا میخونین نظرتونو بدین ببینم خوب نوشتم یا ن ...
۶۵.۱k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.