پارت۱۱ رمان (فیک)(بد بوی من // My bad boy )
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #سناریو #my_bad_boy #BTS #V #پارت۱۱ #بد_بوی_من
《فردا صبح ساعت ۹》
×ا.ت ا.ت پاشو دیگه وااااای ساعت ۹ عه
+اومممم باشه حالا پامیشم
×هوففف بالاخره بدو من رفتم زود بیا چند دقیقه دیگه صبحونه حاضره
+باشه...(بلند شدم رفتم مسواک زدم و صورتمو شستم و مراقبت پوستی انجام دادم فرم مدرسمو هم پوشیدم چون امروز مهمونی میرم و باید جلو چشم همه باشم ولی..هنوزم تردید دارم که برم اخه میترسم ته دوباره اون کار ۴ سال پیششو انجام بده! اما الان دیگه بزرگ شدیم بعید میدونم کاری کنه...وای تازه امروز ته پارتنرمههه واای این یعنی من باید باهاش برقصمممم نه نه نه من نمیرقصم با هرکی باشه اوکیه ولی با اون نه...کارام تموم شد و رفتم سر میز نشستم..همه نشسته بودن)
+سلامممم به همگی
همه:سلام
×میگم ا.ت
+هوم؟
×عام...نه هیچی ولش کن
+اوکی....
بابا:ا.ت و چه وون شما دوتا آماده اید دیگه برای مهمونی امشب؟
+اره مادوتا آماده ایم...راستی چه وون نگفتی پارتنرت کیه؟
×آممم...چیزه یکی از همکلاسیامونه اسمشو یادم رفت خودت دیگه میبینیش
+اوم..باشه...چه وون من صبحونم تموم شد میرم تو ماشین خدافظ همگییی
×نه وایسا باهم بریم اومدم خدافظظظ
باشه..(رفتیم سوار شدیم و بعد چند دقیقه رسیدیم و رفتیم تو مدرسه...تو حیاط بودیم که یهو همه ی دخترا جیغ زدن و رفتن دم در مدرسه که فهمیدم ته اومده...)
+چه وون بیا یکم نگاشون کنیم خنده داره..همه دخترا خودشونو میکشن براش (خنده)
×اره(خنده)
(ته داشت رد میشد از ا.ت و چه وون که دید یه دختر زد به ا.ت و انداختش ته هم یه پوزخند زد و رد شد)
+آخخخخخ حواست کجاست این تهفه انقدر کورتون کرده؟!
دختره:وای گفتم ببخشید دیگه برو اونور میخوام وی رو ببینم
+چع واقعا که.. (دیدم ته داره به من پوزخند میزنه عصبانی شدم و رفتم پیشش یعنی روبه روش)
+چیه؟ها؟ به چی میخندی؟
_به تو مشکلیه؟
+اره مشکلیه تقصیر تو بود که من افتادم
_من؟به من چه تو حواست به من پرت بود افتادی
+من؟..چع..وای خداااا من به چیه تو نگاه کنم اخه ها؟تازشم اون دختره به من خورد
_خب خورد که خورد بهتر
+بهتر؟
میونگ:باز تو اومدی با اوپای من حرف بزنیییی مگه نگفتم دور و برش آفتابی نشو ها؟
+باز این اومد..اول اینکه من عاشق چشم و ابروی این کوچولو نیستم دوما هرجا دلم بخواد میرم فهمیدی دختره ی نچسب!
میونگ:تو دیگه خیلیییی پروییی ببین بهت گفتم که وی مال منه فهمیدییی (داد)
_یااااا ا.ت مگه بهت نگفتم به من نگو کوچولو ها؟....تازشم تو میونگ مگه من اسباب بازیتم که میگی مال منه؟ (ا.ت و میونگ به حرفای ته محل ندادن و ادامه ی حرفای خودشونو زدن)
حمایت؟.....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
اون دوتا عکس بالایی هم لباس ته و ا.ت برای مهمونیه....
《فردا صبح ساعت ۹》
×ا.ت ا.ت پاشو دیگه وااااای ساعت ۹ عه
+اومممم باشه حالا پامیشم
×هوففف بالاخره بدو من رفتم زود بیا چند دقیقه دیگه صبحونه حاضره
+باشه...(بلند شدم رفتم مسواک زدم و صورتمو شستم و مراقبت پوستی انجام دادم فرم مدرسمو هم پوشیدم چون امروز مهمونی میرم و باید جلو چشم همه باشم ولی..هنوزم تردید دارم که برم اخه میترسم ته دوباره اون کار ۴ سال پیششو انجام بده! اما الان دیگه بزرگ شدیم بعید میدونم کاری کنه...وای تازه امروز ته پارتنرمههه واای این یعنی من باید باهاش برقصمممم نه نه نه من نمیرقصم با هرکی باشه اوکیه ولی با اون نه...کارام تموم شد و رفتم سر میز نشستم..همه نشسته بودن)
+سلامممم به همگی
همه:سلام
×میگم ا.ت
+هوم؟
×عام...نه هیچی ولش کن
+اوکی....
بابا:ا.ت و چه وون شما دوتا آماده اید دیگه برای مهمونی امشب؟
+اره مادوتا آماده ایم...راستی چه وون نگفتی پارتنرت کیه؟
×آممم...چیزه یکی از همکلاسیامونه اسمشو یادم رفت خودت دیگه میبینیش
+اوم..باشه...چه وون من صبحونم تموم شد میرم تو ماشین خدافظ همگییی
×نه وایسا باهم بریم اومدم خدافظظظ
باشه..(رفتیم سوار شدیم و بعد چند دقیقه رسیدیم و رفتیم تو مدرسه...تو حیاط بودیم که یهو همه ی دخترا جیغ زدن و رفتن دم در مدرسه که فهمیدم ته اومده...)
+چه وون بیا یکم نگاشون کنیم خنده داره..همه دخترا خودشونو میکشن براش (خنده)
×اره(خنده)
(ته داشت رد میشد از ا.ت و چه وون که دید یه دختر زد به ا.ت و انداختش ته هم یه پوزخند زد و رد شد)
+آخخخخخ حواست کجاست این تهفه انقدر کورتون کرده؟!
دختره:وای گفتم ببخشید دیگه برو اونور میخوام وی رو ببینم
+چع واقعا که.. (دیدم ته داره به من پوزخند میزنه عصبانی شدم و رفتم پیشش یعنی روبه روش)
+چیه؟ها؟ به چی میخندی؟
_به تو مشکلیه؟
+اره مشکلیه تقصیر تو بود که من افتادم
_من؟به من چه تو حواست به من پرت بود افتادی
+من؟..چع..وای خداااا من به چیه تو نگاه کنم اخه ها؟تازشم اون دختره به من خورد
_خب خورد که خورد بهتر
+بهتر؟
میونگ:باز تو اومدی با اوپای من حرف بزنیییی مگه نگفتم دور و برش آفتابی نشو ها؟
+باز این اومد..اول اینکه من عاشق چشم و ابروی این کوچولو نیستم دوما هرجا دلم بخواد میرم فهمیدی دختره ی نچسب!
میونگ:تو دیگه خیلیییی پروییی ببین بهت گفتم که وی مال منه فهمیدییی (داد)
_یااااا ا.ت مگه بهت نگفتم به من نگو کوچولو ها؟....تازشم تو میونگ مگه من اسباب بازیتم که میگی مال منه؟ (ا.ت و میونگ به حرفای ته محل ندادن و ادامه ی حرفای خودشونو زدن)
حمایت؟.....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
اون دوتا عکس بالایی هم لباس ته و ا.ت برای مهمونیه....
۸.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.