"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3"
part:۲۰
"ویو تهیونگ"
....من خودم بار ها باهاش قرار گذاشتم و قبول کرد ولی وقتی اون گفت من سرم به درمان جونگکوک و پیدا کردن نادیا گرم بود.
ولی نمیتونم قطعی بگم انقدر میخوامش که اجازه بدم علاقش زیاد شه.
من این سه شب که جونگکوک بهوش امده به اندازه کافی داغون هستم...
اینکه باید نادیار و باخبر میکردم و مراقبت ازش ....کارایه باند در نبود جونگکوک ...برگردوند جونگکوک به باند ،
پنهان نگه داشتن جونگکوک ....
فکر خیال انقدر داشتم که نتونم کاری بکنم ....
عصابم و به ریخته و اعصاب خوبی ندارم ، نمیخوام چییزی به جولی بگم که ناراحت شه...
ولی اون پشت هم گریه میکرد ..
مثل کسایی که جز گریه کاری از دستش بر نمیاد .
ته: اتاق کناری خالیه شب و اونجا بموم....
جولی: نمیخوام ، نمیخوامم....من قلبم و میخوام برم و دیگه بت فکر نکنم
ته: جولی من حالم میزان نیست فشار زیادی رومه ...الان حال تو ام خوب نیست بیا استراحت کن ...
جولی: بزار کمکت کنم ، بزار کمکت و جبران کنم...از سختی که توشی نجاتت بدم
اشکاش و پس زد و به سمتم قدم برداشت
و دستشو از زیر سینه تا دور گردنم کشید و حلقه کرد .
ته: من کسی نیستم که با رابطه خالی شم....جولی الان مستی
یکی از دستاش و ازاد کرد و از یقه پیراهنم به تخت کوشند رو تخت هولم داد ، بخواطر اینکه بش صابت کنم فاییده نداره..کاری که میخوات و انجام دادم
بندایه لباسش و دراود از تنش بیرون کشید .
و بعد خوابید روم و خیلی سری تک تک دکمه هایه پیراهنم و باز کرد و از تنم جدا کرد.
خیلی داشت سعی میکرد به اندازه کافی کامل باشه....
لباس زیر ست سرمه اییش تضاد قشنگی با بدنش داشت ...موهاییکه رو بدنم کشیده میشد
دستایه ظریفی که از شکم و سینه و گردنم و لمس میکرد.
کشیده شدن انگشتش رو رگایه گردنم
حرکتایه انگشتش رو سینه ام داشت بد جور تحریکم میکرد .کلا نصبت به سینه و گردنم حساس بود و این دختر داشت با نقطه ضعفام بازی میکرد....
ناخوداگاه نصبت به تحریک شدن سری عضومم واکنش نشون دادم
با "اه" کمی بلندی که کشیدم کمر ظریفش و به بدنم چسبوندم که باعث شد کلا روم بیوفته ...
من به این دختر بیشتر از چییزی تصورش و میکرد نیاز داشتم..به لذتی که میتونه با این هیکل بی نقص بهم بده خیلی احتیاج داشتم...
با اعتراض گفت :
_ بزار کارم و بکنم
ته: بزار خودم ادامه بدم ...
سری جامون و عوض کردم با برخورد لبامون با خودم به سمت قسمت بالایه تخت بردم( چون جولی پرتش کرد تقریبا پایین بود)
وقتی داشتم لباس تنم و در میاوردم( شلوار)
ته: میدونی این ست و رنگش خیلی بت میاد...ولی من چییزایی که پنهون کردن و میخوام
با کشیدم سوت// ین قفلش از پشت شکست و درامد.
از لب تا ترقوه هاش با کی$٪ س پر کردم .....( بقیش با شما)
شبتون زیبا❤❤
part:۲۰
"ویو تهیونگ"
....من خودم بار ها باهاش قرار گذاشتم و قبول کرد ولی وقتی اون گفت من سرم به درمان جونگکوک و پیدا کردن نادیا گرم بود.
ولی نمیتونم قطعی بگم انقدر میخوامش که اجازه بدم علاقش زیاد شه.
من این سه شب که جونگکوک بهوش امده به اندازه کافی داغون هستم...
اینکه باید نادیار و باخبر میکردم و مراقبت ازش ....کارایه باند در نبود جونگکوک ...برگردوند جونگکوک به باند ،
پنهان نگه داشتن جونگکوک ....
فکر خیال انقدر داشتم که نتونم کاری بکنم ....
عصابم و به ریخته و اعصاب خوبی ندارم ، نمیخوام چییزی به جولی بگم که ناراحت شه...
ولی اون پشت هم گریه میکرد ..
مثل کسایی که جز گریه کاری از دستش بر نمیاد .
ته: اتاق کناری خالیه شب و اونجا بموم....
جولی: نمیخوام ، نمیخوامم....من قلبم و میخوام برم و دیگه بت فکر نکنم
ته: جولی من حالم میزان نیست فشار زیادی رومه ...الان حال تو ام خوب نیست بیا استراحت کن ...
جولی: بزار کمکت کنم ، بزار کمکت و جبران کنم...از سختی که توشی نجاتت بدم
اشکاش و پس زد و به سمتم قدم برداشت
و دستشو از زیر سینه تا دور گردنم کشید و حلقه کرد .
ته: من کسی نیستم که با رابطه خالی شم....جولی الان مستی
یکی از دستاش و ازاد کرد و از یقه پیراهنم به تخت کوشند رو تخت هولم داد ، بخواطر اینکه بش صابت کنم فاییده نداره..کاری که میخوات و انجام دادم
بندایه لباسش و دراود از تنش بیرون کشید .
و بعد خوابید روم و خیلی سری تک تک دکمه هایه پیراهنم و باز کرد و از تنم جدا کرد.
خیلی داشت سعی میکرد به اندازه کافی کامل باشه....
لباس زیر ست سرمه اییش تضاد قشنگی با بدنش داشت ...موهاییکه رو بدنم کشیده میشد
دستایه ظریفی که از شکم و سینه و گردنم و لمس میکرد.
کشیده شدن انگشتش رو رگایه گردنم
حرکتایه انگشتش رو سینه ام داشت بد جور تحریکم میکرد .کلا نصبت به سینه و گردنم حساس بود و این دختر داشت با نقطه ضعفام بازی میکرد....
ناخوداگاه نصبت به تحریک شدن سری عضومم واکنش نشون دادم
با "اه" کمی بلندی که کشیدم کمر ظریفش و به بدنم چسبوندم که باعث شد کلا روم بیوفته ...
من به این دختر بیشتر از چییزی تصورش و میکرد نیاز داشتم..به لذتی که میتونه با این هیکل بی نقص بهم بده خیلی احتیاج داشتم...
با اعتراض گفت :
_ بزار کارم و بکنم
ته: بزار خودم ادامه بدم ...
سری جامون و عوض کردم با برخورد لبامون با خودم به سمت قسمت بالایه تخت بردم( چون جولی پرتش کرد تقریبا پایین بود)
وقتی داشتم لباس تنم و در میاوردم( شلوار)
ته: میدونی این ست و رنگش خیلی بت میاد...ولی من چییزایی که پنهون کردن و میخوام
با کشیدم سوت// ین قفلش از پشت شکست و درامد.
از لب تا ترقوه هاش با کی$٪ س پر کردم .....( بقیش با شما)
شبتون زیبا❤❤
۱۳.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.