پارت هفتم
پارت هفتم
دروغ واقعی
از زبون خودم
همه تو اتاقاشون نشسته بودن و درارو بسته بودن حال همه بد بود کسی نبود بتونه به بقیه دلداری بده و بره بقیه رو آروم کنه همه تو اتاق تاریک نشسته بودن و اشک میریختن تهیونگ هم که انقدر گریه کرده بود دیگه اشکی نداشت که بریزه
با صدای بلند بسته شدن در اتاق نامجون از اتاقش اومد بیرون
نامجون:کجا میخوای بری؟
تهیونگ: میرم بیرون کار دارم
نامجون:ش....
تهیونگ:زود میام نگران نباش
سوار ماشین شد و رفت سمت جای همیشگی
تنها جایی که تهیونگ رو آروم می کرد اون کارگاه قدیمی بود که الان همه ی دیوار هاش سوختست جایی که عشق زندگیش به بدترین شکل ممکن مرده بود آنقدر سوخته بود که حتی نشد تشخیص داد کدوم اته و کدوم همراه ات
سه ساعت بعد
با صدای زنگ گوشیش چشمای قرمزشو پاک کرد و به اسم کسی که زنگ زده نگاهی کرد
تهیونگ:الو
جیهوپ: دوباره رفتی اونجا؟
تهیونگ:آره
جیهوپ: آخه براچی هی میری اونجا
تهیونگ: سه ماه شده....سه ماهه نمیتونم زنگش بزنم و اذیتش کنم نمیتونم برم خونش و تمام وسایلشو بهم بریزم ...الان حتی خونه ای هم نداره ...وقتی کسی میمیره میگن قبر شده خونه ی جدیدش ..ولی ات همونم نداره (گریه)
جیهوپ:تقص....
تهیونگ: نباید باهاش اینطوری حرف میزدم اگه باهاش خوب رفتار می کردم الان زنده بود (گریه)
جیهوپ:هیچ جا نرو الان میام پیشت
یک هفته بعد
تو برنامه
همه از سر اجبار روبهروی مجری نشسته بودن و به حرفهای مسخرش گوش می دادن
همه ی طرفداراهم برعکس همیشه به جای خوشحالی داشتن اشک میریختن و گریه می کردن به جز یه نفر کسی که با سری باند پیچی گوشه ی سالن نشسته بود و داشت با خوشحالی به صحنه ی روبه روش نگاه می کرد
فیلیکس: ات برای من هنوز زندست
دروغ واقعی
از زبون خودم
همه تو اتاقاشون نشسته بودن و درارو بسته بودن حال همه بد بود کسی نبود بتونه به بقیه دلداری بده و بره بقیه رو آروم کنه همه تو اتاق تاریک نشسته بودن و اشک میریختن تهیونگ هم که انقدر گریه کرده بود دیگه اشکی نداشت که بریزه
با صدای بلند بسته شدن در اتاق نامجون از اتاقش اومد بیرون
نامجون:کجا میخوای بری؟
تهیونگ: میرم بیرون کار دارم
نامجون:ش....
تهیونگ:زود میام نگران نباش
سوار ماشین شد و رفت سمت جای همیشگی
تنها جایی که تهیونگ رو آروم می کرد اون کارگاه قدیمی بود که الان همه ی دیوار هاش سوختست جایی که عشق زندگیش به بدترین شکل ممکن مرده بود آنقدر سوخته بود که حتی نشد تشخیص داد کدوم اته و کدوم همراه ات
سه ساعت بعد
با صدای زنگ گوشیش چشمای قرمزشو پاک کرد و به اسم کسی که زنگ زده نگاهی کرد
تهیونگ:الو
جیهوپ: دوباره رفتی اونجا؟
تهیونگ:آره
جیهوپ: آخه براچی هی میری اونجا
تهیونگ: سه ماه شده....سه ماهه نمیتونم زنگش بزنم و اذیتش کنم نمیتونم برم خونش و تمام وسایلشو بهم بریزم ...الان حتی خونه ای هم نداره ...وقتی کسی میمیره میگن قبر شده خونه ی جدیدش ..ولی ات همونم نداره (گریه)
جیهوپ:تقص....
تهیونگ: نباید باهاش اینطوری حرف میزدم اگه باهاش خوب رفتار می کردم الان زنده بود (گریه)
جیهوپ:هیچ جا نرو الان میام پیشت
یک هفته بعد
تو برنامه
همه از سر اجبار روبهروی مجری نشسته بودن و به حرفهای مسخرش گوش می دادن
همه ی طرفداراهم برعکس همیشه به جای خوشحالی داشتن اشک میریختن و گریه می کردن به جز یه نفر کسی که با سری باند پیچی گوشه ی سالن نشسته بود و داشت با خوشحالی به صحنه ی روبه روش نگاه می کرد
فیلیکس: ات برای من هنوز زندست
۳.۲k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.