رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_بیست_ششم
سه تایی شروع کردیم به قر دادن کمکم بقیه هم به جمعمون اضافه شدند
*دانیار*
با لبخند زل زدم به دوتا فرشته زندگیم خواهرم و عشقم
بهار به سمتم اومد
کنارم قرار گرفت
دانیار : حال عشقم چطوره؟
بهار : خوبم
دانیار : بهارم ؟
بهار : جانم .
دانیار : دوست دارم همه هستیم🤤
بهار : من بیشتر
دانیار : نخیر من بیشتتتررر.
بهار : نخـــیــــرم من بیشتر تر تر
دانیار : از دست تو
بهار: دانیار دلارام داره میاد
+ داداش شام حاظره پاشید بیاین
دانیار : چشم فسقلم برو میایم
دست بهار رو گرفتم حرکت کردم به مکان مورد نظر
************************************
*دلارام*
+ مهرداد تند تر برو برسیم بهشون
مهرداد : زبلم میخوای به کشتنمون بدی هی تند برو تند برو
+ خخخخخ
دستمو از شیشه بیرون بردم و شروع کردم به تکون دادن
ماهان:دلارامم!
+جانم عمویی
ماهان : خیلی خوشحالی ؟؟
+ ماهان عروسی داداشمه مگه میشه خوشحال نباشم :/
ماهان : میدونم نفسم ولی از امشب دیگه کسی نیست که با نواز دستش خواب بری
کسی نیست کـ
خواست ادامه حرفش رو بگه که با حرف مهرداد سکوت کرد
مهرداد : ماهان میشه داغ دلشو تازه نکنی
سرم زیر انداختم تازه یادم اومده بود چه مصیبتی قراره سرم بیاد قراره چی بشه
من بدون دانیار میتونم؟
یک هفته دیگه با بهار داره میره فرانسه واسه چهارسال
نه نه نمیتونم من بی دانیار میمیرم
اخه چرا ، چرا
نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم
واقعا نمیشد
مهرداد: خب رسیدم عمویی بیا پایین با داداشت خداحافظی کن میخوایم بریم
با حرف مهرداد ریزش اشکام دوبرابر شد
از ماشین پیاده شدم دستمو به سمت صورتم بردم و اشک هامو پاک کردم به سمت دانیار و بهار رفتم
رو به بهار کردم و گفتم
+ خوشبخت بشی خواهری
بهار : فداتشم
+ داداشــ
خواستم ادامه حرفم رو بزنم که کشیده شدم تو بغل دانیار
محکم بغل کردم اغوش برادری که تو تمام این ۲۱ سال حامی و همه کسم بوده
کسی که نفسم به نفسش بنده
کسی که از امشب باید اغوشش رو به کس دیگه ای میدادم
با این فکر باز اشکام شروع کرد به ریختن
دانیار : دورت بگردم گریه نکن خواهری
+ داداشی قول میدی بازم منو مثل ثابق دوست داشته باشی
دانیار : دلارام دیوونه شدی معلومه که دوست دارم تو خواهری همه کَسمی ، نفسمی
بهار : اهم اهم پس جنابالی بگو من این جا برگ چغندرم
با حرف بهار همه خندیدیم..
دانیار : نه شما برگ چغدر نیستی تمام زندگیمی
ارش : خبه خبه تا کار به جاها باریک کشیده نشده بهتره که بریم
#پارت_بیست_ششم
سه تایی شروع کردیم به قر دادن کمکم بقیه هم به جمعمون اضافه شدند
*دانیار*
با لبخند زل زدم به دوتا فرشته زندگیم خواهرم و عشقم
بهار به سمتم اومد
کنارم قرار گرفت
دانیار : حال عشقم چطوره؟
بهار : خوبم
دانیار : بهارم ؟
بهار : جانم .
دانیار : دوست دارم همه هستیم🤤
بهار : من بیشتر
دانیار : نخیر من بیشتتتررر.
بهار : نخـــیــــرم من بیشتر تر تر
دانیار : از دست تو
بهار: دانیار دلارام داره میاد
+ داداش شام حاظره پاشید بیاین
دانیار : چشم فسقلم برو میایم
دست بهار رو گرفتم حرکت کردم به مکان مورد نظر
************************************
*دلارام*
+ مهرداد تند تر برو برسیم بهشون
مهرداد : زبلم میخوای به کشتنمون بدی هی تند برو تند برو
+ خخخخخ
دستمو از شیشه بیرون بردم و شروع کردم به تکون دادن
ماهان:دلارامم!
+جانم عمویی
ماهان : خیلی خوشحالی ؟؟
+ ماهان عروسی داداشمه مگه میشه خوشحال نباشم :/
ماهان : میدونم نفسم ولی از امشب دیگه کسی نیست که با نواز دستش خواب بری
کسی نیست کـ
خواست ادامه حرفش رو بگه که با حرف مهرداد سکوت کرد
مهرداد : ماهان میشه داغ دلشو تازه نکنی
سرم زیر انداختم تازه یادم اومده بود چه مصیبتی قراره سرم بیاد قراره چی بشه
من بدون دانیار میتونم؟
یک هفته دیگه با بهار داره میره فرانسه واسه چهارسال
نه نه نمیتونم من بی دانیار میمیرم
اخه چرا ، چرا
نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم
واقعا نمیشد
مهرداد: خب رسیدم عمویی بیا پایین با داداشت خداحافظی کن میخوایم بریم
با حرف مهرداد ریزش اشکام دوبرابر شد
از ماشین پیاده شدم دستمو به سمت صورتم بردم و اشک هامو پاک کردم به سمت دانیار و بهار رفتم
رو به بهار کردم و گفتم
+ خوشبخت بشی خواهری
بهار : فداتشم
+ داداشــ
خواستم ادامه حرفم رو بزنم که کشیده شدم تو بغل دانیار
محکم بغل کردم اغوش برادری که تو تمام این ۲۱ سال حامی و همه کسم بوده
کسی که نفسم به نفسش بنده
کسی که از امشب باید اغوشش رو به کس دیگه ای میدادم
با این فکر باز اشکام شروع کرد به ریختن
دانیار : دورت بگردم گریه نکن خواهری
+ داداشی قول میدی بازم منو مثل ثابق دوست داشته باشی
دانیار : دلارام دیوونه شدی معلومه که دوست دارم تو خواهری همه کَسمی ، نفسمی
بهار : اهم اهم پس جنابالی بگو من این جا برگ چغندرم
با حرف بهار همه خندیدیم..
دانیار : نه شما برگ چغدر نیستی تمام زندگیمی
ارش : خبه خبه تا کار به جاها باریک کشیده نشده بهتره که بریم
۴.۸k
۲۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.