پارت

پارت ۷

....بعد منو خوابوند رو تخت و روم خیمه زد
و سوییشرتم رو در اورد(یوری لباستش رو از وقتی اومد عوض نکرد)
میخواست کراپ تاپم رو در بیاره اما نزاشتم
یوری:ن..نکن من پریودم
بعد تو چشمام نگاه کرد
اروم چتری هام رو با انگشتش کنار زد و از روم بلند شد
رفت بیرون منم چند دیقه بعد تیشرتی که باهام بود رو پوشیدم و رفتم بالا غذا رو گرم کرد و براش گذاشتم تو اتاقم بودم که یهو در رو باز کردم اوفف اینا در زدن بلد نیستن؟....الیا بود
الیا:اهای هر*زه داشتی چه غلطی میکردی
اومد سمتم و سیلی ای تو گوشم زد که خوردم زمین
وایی چقدر دستش سنگینه یهو کوک اومد
کوک:اینجا چخبرهههه
الیا:چیزه..
یوری:چیزی نیس
کوک:اگه چیزی نیس چرا اایا اینجاس تو هم رو زمینی
یوری:الیا کارم داشت اومدم سمتش که پام به اون یکی پام گیر کرد خوردم زمین
کوک:..الیا گم شو بیرون
الیا رفت و در رو بست کوک هم اومد سمتم و یقم رو گرفت و به دیوار چسبوندم
نکنه میخواد دبازه بزنتم
کوک چرا بهم دروغ میگی مگه اجوما بهت نگفته از وروغ بدم میا(اجوما بهش گفته بود)
یوری: ببخشید
کوک یقمو ول کرد و از اتاق رفت بیرون

ادامه دارد.....
حمایتتت
دیدگاه ها (۷)

پارت ۸...از اتاق رفت بیرون<فردا>بیدار شدم مثل همیشه گارام رو...

پارت ۹ تو کامنتا

پارت ۶کوک:اماده ای کوچولو؟یوری:میخوای چیکار کنی...ن..نه نکن ...

ادامه پارت ۵

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط