درخواستی
# درخواستی
چند پارتی جونگ کوک
سلام من جئون لونا هستم و ۲۵ سالمه یه دختر اروم و درون گرا هستم که زندگیم با وجود اون کوک عوضی سیاه شده
جونگ کوک پسر عمومه و همیشه به طرز وحشتناکی سرد باهام رفتار میکنه شاید تقصیر زندگی منه که هیچ شانسی توش نیست جونگ کوک یه خواهر به اسم جسی داره که اون تنها کسیه که خیلی باهام مهربونه و همیشه پیشمه
ما با خوانواده ی عموم و پدر بزرگم تو ی عمارت زندگی میکنیم
جئون جونگ کوک ۲۷ ساله عضو باند مافیا و رئیس اصلی گروه شخصیت سردی داره و بشدت دختر بازه
ویو لونا
چشمامو باز کردم و رفتم سمت دستشویی و کارایی مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم کوک و عموم اینا نشستن سر میز و دارن صبحونه میخورن رفتم سمتشون و سلام کردم و شروع کردم به خوردن بعد از چند دقیقه ازشون تشکر کردم و رفتم سمت اتاقم و خودمو رو تخت پرت کردم و با گوشیم ور رفتم
( دو ساعت بعد )
رفتم پایین رو کاناپه نشستم بابام و عموم خونه نبودن مامانمو و زن عموم تو آشپز خونه گرم صحبت بودن کوک داشت با یه پوزخند چندش بهم نگاه میکرد که اهمیتی بهش ندادم بعد چند دقیقه سروکله جسی پیدا شد
( علامت جسی & )
&سلام اسکل مننننن
لونا : سلام
&ا/ت ازت یه چیزی میخوام
لونا : چی
&به شرط اینکه قبول کنی
لونا : خب چیه
&باید قبول کنی تا بگم
لونا : خب قبول می کنم حالا بگو ببینم چیه
&امشب میریم بار
لونا : چی جسی لطفاً من نمیتونم
&ا/ت بیا دیگه خوش میگذره
لونا : ولی..
&بیا لطفاً
لونا : باشه
( پرش زمانی به شب )
یه لباس باز خیلی خوشگل پوشیدم و آرایش سبکی کردم که در اتاق باز شد و جسی امد داخل
&آماده ای
لونا : بریم
& جووون
لونا : زهر مار
رفتیم سمت پارکینگ و جسی سمت فرمون نشست و منم نشستم کنارش و به سمت بار حرکت کردیم بعد چند دقیقه رسیدیم وارد بار شدیم خیلی بارش شغول بود پر از دخترای خراب و مردای هوس باز بود رفتیم نشستیم رو میز که الکس و بقیه بچه ها امدن ( الکس رل جسیه )
اولین بار بود الکسو میبینم کسی جز من نمیدونه جسی رل داره
لونا : جسی
& هوم
لونا : میگم اگه کوک بفهمه رل داری پارت میکنه ها
& نه بابا از کجا میخواد بفهمه
لونا : آخه خودت گفتی همیشه میره بار شاید الان اینجا باشه
&اه لونا انقد نگران نباش
لونا : باشه از من گفتن بود
جسی و الکس داشتن یه گوشه چندش بازی میکردم
منم داشتم ویسکی میخوردمو به آدمای توی بار نگاه میکردم
که دستی دور کمرم حلقه شد ترس کله وجودمو گرفت نکنه اون باشه با صدای آرومی که به خوشم خورد فهمیدم خودشه
_های بیب
_انگار هرزگی واست بد نیست خوب داری پیش میری
_ بهتره زود بری خونه وگرنه زیر خاب این مردای هوس باز میشی
نظرتون راجع این فیک چیه؟
چند پارتی جونگ کوک
سلام من جئون لونا هستم و ۲۵ سالمه یه دختر اروم و درون گرا هستم که زندگیم با وجود اون کوک عوضی سیاه شده
جونگ کوک پسر عمومه و همیشه به طرز وحشتناکی سرد باهام رفتار میکنه شاید تقصیر زندگی منه که هیچ شانسی توش نیست جونگ کوک یه خواهر به اسم جسی داره که اون تنها کسیه که خیلی باهام مهربونه و همیشه پیشمه
ما با خوانواده ی عموم و پدر بزرگم تو ی عمارت زندگی میکنیم
جئون جونگ کوک ۲۷ ساله عضو باند مافیا و رئیس اصلی گروه شخصیت سردی داره و بشدت دختر بازه
ویو لونا
چشمامو باز کردم و رفتم سمت دستشویی و کارایی مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم کوک و عموم اینا نشستن سر میز و دارن صبحونه میخورن رفتم سمتشون و سلام کردم و شروع کردم به خوردن بعد از چند دقیقه ازشون تشکر کردم و رفتم سمت اتاقم و خودمو رو تخت پرت کردم و با گوشیم ور رفتم
( دو ساعت بعد )
رفتم پایین رو کاناپه نشستم بابام و عموم خونه نبودن مامانمو و زن عموم تو آشپز خونه گرم صحبت بودن کوک داشت با یه پوزخند چندش بهم نگاه میکرد که اهمیتی بهش ندادم بعد چند دقیقه سروکله جسی پیدا شد
( علامت جسی & )
&سلام اسکل مننننن
لونا : سلام
&ا/ت ازت یه چیزی میخوام
لونا : چی
&به شرط اینکه قبول کنی
لونا : خب چیه
&باید قبول کنی تا بگم
لونا : خب قبول می کنم حالا بگو ببینم چیه
&امشب میریم بار
لونا : چی جسی لطفاً من نمیتونم
&ا/ت بیا دیگه خوش میگذره
لونا : ولی..
&بیا لطفاً
لونا : باشه
( پرش زمانی به شب )
یه لباس باز خیلی خوشگل پوشیدم و آرایش سبکی کردم که در اتاق باز شد و جسی امد داخل
&آماده ای
لونا : بریم
& جووون
لونا : زهر مار
رفتیم سمت پارکینگ و جسی سمت فرمون نشست و منم نشستم کنارش و به سمت بار حرکت کردیم بعد چند دقیقه رسیدیم وارد بار شدیم خیلی بارش شغول بود پر از دخترای خراب و مردای هوس باز بود رفتیم نشستیم رو میز که الکس و بقیه بچه ها امدن ( الکس رل جسیه )
اولین بار بود الکسو میبینم کسی جز من نمیدونه جسی رل داره
لونا : جسی
& هوم
لونا : میگم اگه کوک بفهمه رل داری پارت میکنه ها
& نه بابا از کجا میخواد بفهمه
لونا : آخه خودت گفتی همیشه میره بار شاید الان اینجا باشه
&اه لونا انقد نگران نباش
لونا : باشه از من گفتن بود
جسی و الکس داشتن یه گوشه چندش بازی میکردم
منم داشتم ویسکی میخوردمو به آدمای توی بار نگاه میکردم
که دستی دور کمرم حلقه شد ترس کله وجودمو گرفت نکنه اون باشه با صدای آرومی که به خوشم خورد فهمیدم خودشه
_های بیب
_انگار هرزگی واست بد نیست خوب داری پیش میری
_ بهتره زود بری خونه وگرنه زیر خاب این مردای هوس باز میشی
نظرتون راجع این فیک چیه؟
۲۳.۳k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.