و تازه اینکه دانسته حضرت مهدی (عج) پس از این کتاب از علم
و تازه اینکه دانسته حضرت مهدی (عج) پس از این کتاب از علم کلام جدید (علم عقلی دین اسلام که متقابل با علم روز نیز باشد) بهره می گیرد اما هرگز علم کلام جدید را ذره ای ارجعیت نمی دهد چون این کتاب خود از علم کلام بعضی جا ها بهره برده است البته دوره پس از ظهور به چهار دوره تقسیم می شود دوره ی آموزش (اصولی) دین به بشریت (تنها آخرت) و تبلیغ و دوره ی آموزش اخلاقیات به بشریت و دوره ی آموزش خوداکتفایی (خودسازی) و استقلال و دوره ی آموزش عملگرایی و تکاپو و جنبش و دنیا درراه آخرت است دردوره ی اول کتاب من مطرح می شود و گفته می شود یک دور الی دو دور خوانده شود و پس از آن علم کلام جدید می آموزند تا اینجا اصول دین تثبیت شد و پس از آن کتاب من را ادامه داده یک دور الی دو دور اخلاقیات را بخوانند و تا این جا می رسند چون هنوز درمورد خودسازی بحث مفصل نشده است و بعد علم اخلاق جدید را می خواند و . . . از این حالت با تفکر متروکه می آید(که تفکر او همه قدیمی نیست بلکه تفکرش می تواند جدید خواه باشد اما دردوره ای که جدید خواهی درعمل مرده است بیاید از این حالت باز متروک شده است) البته دجال جدید خواهی او اصولی است اما امام عصر (عج) جدیدخواهی او عملی و اصولی او بنیادیگرا است می باشد و تازه اینکه همانا درمورد خوداکتفایی بگویم خودشناسی فردی نباشد خوداکتفایی و خود بودن شکل نمی گیرد و بزرگترین خودشناسی فردی خودسازی است پس خوداکتفایی نیست مگر جزء خودسازی و خودسازی نباشد خوداکتفایی حتما نیست چنین است که خودساز کسی است که به خود امید دارد و همانا رها شده ازروزگار نیست و نظم و برنامه دارد و چیدمان منظمی دارد و برای معاش معمولا موفق است و این سعی می کند یک کارآفرین نیز باشد درحالی که زندگی خوش (معمولا ساده مایل به معمول زیست) نیز بسازد چنین جامعه خودسازی آن هم تکمیل است و همانا درروال تکلیف پس از پشتوانه ی ملاک و پس از دل و عشق همانا خودسازی مورد نظر است می باشد و دل و عشق باید بند درحساب ملاک باشد و باید سایه بر خودسازی باشد می باشد و تازه آخرت دری دارد آن در را کسی وارد می شود که درحساب ملاک ویا ذهنیتی شبیه آن درهمولوژیک مشترک داشته است و درجه بستگی به دنیا دارد نه ورود جزء باور دردنیا که درحساب ملاک که صحیح است که خود آخرویی باشد و تازه تخلف فقط درکل نیست درجزء هم می توان تخلف کرد مثلا هم زمان باید مشترک باشد اما جدا به جدا بشود این تخلف درشان تجربی برگرفته از روند اثبات ملاک می باشد ویا عمل بیشتر تغییر پذیر و اندک ثبات خواه است دنبال عمل ثبات دار بود تا عمل تغییر پذیر این تخلف از نوع جزئی است که هم درشان عمل برگرفته از روند اثبات ملاک فهمیده می باشد چنین است که تخلف هرچه می تواند برود مگر غیر از درروال تکلیف که راه مستقیم است اما درکل درروال تکلیف را می توان داشت و جزء آن را نداشت چنین است که صرات مستقیم است از پل صرات نیز عبور می کند اما از پلی که اولیاء الهی فقط عبور می کنند عبور نمیکند همانا دردرجات پایین بهشت می باشد.
و تازه اینکه دانسته شود آزاده ها مستمع آزاد مستمع آزاد نیستند بلکه یار و رفیق اند و منفوق نمی تواند آزاده باشد اما مستمع آزاد مستمع آزاد باشد و تازه اینکه همانا هرگز نمی توانند دریار یا آزاده قرار بگیریند معمولا کسی باید آزاده باشد که خودش باشد اگر بخواهد منافق و منفوق قرار بگیرد شدنی نیست حتما آن باید کافر که خودش است بیاید و این خود بودنش معیار آزادگی است پس آزاده مسلمان نمی شود مگر بددین یا مسلمانی که عقل را برابر عشق دارد چون معیار آزاده خود بودن است نه پوشیدن خود بودن است و این آزادگی است و اینان یار می شوند معمولا منفوق آزاده نمی شود اما زنده می ماند و مثل بقیه زندگی می کند اما مستمع آزاد مستمع آزاد است و آزادگی نیست و راحت است اما منافق و کافر حامی منافق کُشته می شود اینان فرق دارند با منفوق بی گناه چون منفوق معمولا متاثرگری را ندارد و منفعل است و تازه اینکه آزادگی تشکیل شده از کافر خدا و معاد باور و مکفور خدا و معاد باور و بددین اینان تقسیم نمی شوند و درهم می روند و باهم می شوند و یار می شوند چون آزاده شده اند یار و رفیق آزاده امام عصر (عج) می شوند (اما یار نیمه دوم می باشند و یار نیمه اول ملاک داران می باشند) و بددینان اگر مسلم باشد از ملاک داران حساب می شود (چون نتیجه مهم است) و اگر غیراز آن باشد درآزاده حساب می شوند و مسلم مبنا عقل است اما عشق دارد بعد از عقل و شهید چمرانی دارد می باشد که هم مسلم فقط یک تفاوت با ما دارد روند اثباتشان متفاوت است آنان معدود لله دارند وگرنه امام خمینی (ره) همانا سلمان رشدی را محکوم نمی کردند تا خیر رحمت دارد که صفات خیر که مجازاتی نیست و خیر صدقه و خیر زکاتی و خیر نفاقی و خیر محبتی و خیر حجابی و خیر خا
و تازه اینکه دانسته شود آزاده ها مستمع آزاد مستمع آزاد نیستند بلکه یار و رفیق اند و منفوق نمی تواند آزاده باشد اما مستمع آزاد مستمع آزاد باشد و تازه اینکه همانا هرگز نمی توانند دریار یا آزاده قرار بگیریند معمولا کسی باید آزاده باشد که خودش باشد اگر بخواهد منافق و منفوق قرار بگیرد شدنی نیست حتما آن باید کافر که خودش است بیاید و این خود بودنش معیار آزادگی است پس آزاده مسلمان نمی شود مگر بددین یا مسلمانی که عقل را برابر عشق دارد چون معیار آزاده خود بودن است نه پوشیدن خود بودن است و این آزادگی است و اینان یار می شوند معمولا منفوق آزاده نمی شود اما زنده می ماند و مثل بقیه زندگی می کند اما مستمع آزاد مستمع آزاد است و آزادگی نیست و راحت است اما منافق و کافر حامی منافق کُشته می شود اینان فرق دارند با منفوق بی گناه چون منفوق معمولا متاثرگری را ندارد و منفعل است و تازه اینکه آزادگی تشکیل شده از کافر خدا و معاد باور و مکفور خدا و معاد باور و بددین اینان تقسیم نمی شوند و درهم می روند و باهم می شوند و یار می شوند چون آزاده شده اند یار و رفیق آزاده امام عصر (عج) می شوند (اما یار نیمه دوم می باشند و یار نیمه اول ملاک داران می باشند) و بددینان اگر مسلم باشد از ملاک داران حساب می شود (چون نتیجه مهم است) و اگر غیراز آن باشد درآزاده حساب می شوند و مسلم مبنا عقل است اما عشق دارد بعد از عقل و شهید چمرانی دارد می باشد که هم مسلم فقط یک تفاوت با ما دارد روند اثباتشان متفاوت است آنان معدود لله دارند وگرنه امام خمینی (ره) همانا سلمان رشدی را محکوم نمی کردند تا خیر رحمت دارد که صفات خیر که مجازاتی نیست و خیر صدقه و خیر زکاتی و خیر نفاقی و خیر محبتی و خیر حجابی و خیر خا
۳۱.۹k
۱۸ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.