Bad and good life
#Bad_and_good_life
part ①
ویو ا. ت
با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم بی حوصله رفتم دسشویی و کارای لازمه رو کردم اومدم بیرون دلم میخواست امروز به خودم برسم ولی اصن حوصله شو نداشتم راستش حوصله هیچ کاری رو نداشتم از موقعیی ک این زنیکه(زن پدرش) اومده پدرم یه روز خوش برای مادرم نزاشت واین منو خیلی عذاب میده رفتم پایین اجوما رو دیدم
+اجومااا
"جونم
+میگم غذا چی داریم گشنمه
"الان سفره رو میزارم
+نه، میشه غذای منو بدی ببرم داخل اتاق
"چرا؟
+حوصله دیدن ریخت زنیکه رو ندارم
" باشه عزیزم هر جور راحتی
+میسییی😊(لبخنه کیوت)
~از زبان ا. ت~
اجوما بعد از مادر بهترین کسیه ک دارم وبیشتر وقتا باهاش حرف میزنم و درد و دل میکنم.
رفتم تو اتاق مامانم درد زدم
+میتونم بیا تو
=بیا
+سلام بر مامانه خو....(با دیدن چهر مادرش حرفش قطع شد)
+یاااا چرا صورت زخم شده
+باز کتک زدههه(با عصبانیت)
+بخدا زندش نمیزارمممم
=یاا اروم باش چیزی نشده(آروم)
+چیزی نشدههه
+میگی چیزی نشدههه
+زده صورتتو ترکونده، بعدش میگی چیزی نشدههه
=(هیچ حرفی نزد)
+مامان قشنگم چرا هنوز داری اینجا زندگی میکنی چرا از اینجا نمیریممم
=کجا بریممممم؟
=کجا رو داریم که بریممم؟
+با این حرفه مامانم ساکت شدم هه ادم چقدر میتونه بدبختباش ک کسی رو نداشته باشه
ویو جنگکوک
مثل همیشه صدای فا**ی الارم گوشی از خواب بیدارم کرد خوابیدن میتونه کمک کنه تا از زندگی کسالت بار و داغون برای زمان کوتاه در ارامش باشم
پاشدم رفتم اماده شدم ک برم شرکت مثل همیشه کت و شلوارمو پوشیدم و رفتم پایین
'پسرم داری میری؟
-اره اجوما
'نمیخوای صبحونه بخوری
-نه داخل شرکت یه چیز میخورم
'اخه اینجوری ک نمیشهه یه هفته ست غذا درست حسابی نخوردی اینطوری نمیشه کی از دست میری
'خودته تواینه دیدی چقدر ضعیف شد زیر چشاتو دیدی چقدر سیاه شدههه
'چرا هیچی نمیخوری درست نمیخوابیی؟
-وقتی دیدم اجوما انقدر نگرانم یاده مامانم افتادم همیشه اینجوری نگرانم میشد🥲
رفتم پیشونیه اجوما ما رو بوسیدم
-انقدر نگران من نباش من حالم خوبه چیزیم نمیشه
'یاااا مگه به گفتنههه
'باید..
-هیشش اجوما انقدر حرص نخور یه بلایی سرت میاداا بعدش من دیگه کسی رو ندارمااا
-مراقب خودت باش من دیگه میرم
(بعداز مرگ مادرم تنها کسی ک باهاش حرف میزدم و مهربون بودم اجوما بود اون بهم حس امنیت میداد مثل مامانم بود:)
part ①
ویو ا. ت
با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم بی حوصله رفتم دسشویی و کارای لازمه رو کردم اومدم بیرون دلم میخواست امروز به خودم برسم ولی اصن حوصله شو نداشتم راستش حوصله هیچ کاری رو نداشتم از موقعیی ک این زنیکه(زن پدرش) اومده پدرم یه روز خوش برای مادرم نزاشت واین منو خیلی عذاب میده رفتم پایین اجوما رو دیدم
+اجومااا
"جونم
+میگم غذا چی داریم گشنمه
"الان سفره رو میزارم
+نه، میشه غذای منو بدی ببرم داخل اتاق
"چرا؟
+حوصله دیدن ریخت زنیکه رو ندارم
" باشه عزیزم هر جور راحتی
+میسییی😊(لبخنه کیوت)
~از زبان ا. ت~
اجوما بعد از مادر بهترین کسیه ک دارم وبیشتر وقتا باهاش حرف میزنم و درد و دل میکنم.
رفتم تو اتاق مامانم درد زدم
+میتونم بیا تو
=بیا
+سلام بر مامانه خو....(با دیدن چهر مادرش حرفش قطع شد)
+یاااا چرا صورت زخم شده
+باز کتک زدههه(با عصبانیت)
+بخدا زندش نمیزارمممم
=یاا اروم باش چیزی نشده(آروم)
+چیزی نشدههه
+میگی چیزی نشدههه
+زده صورتتو ترکونده، بعدش میگی چیزی نشدههه
=(هیچ حرفی نزد)
+مامان قشنگم چرا هنوز داری اینجا زندگی میکنی چرا از اینجا نمیریممم
=کجا بریممممم؟
=کجا رو داریم که بریممم؟
+با این حرفه مامانم ساکت شدم هه ادم چقدر میتونه بدبختباش ک کسی رو نداشته باشه
ویو جنگکوک
مثل همیشه صدای فا**ی الارم گوشی از خواب بیدارم کرد خوابیدن میتونه کمک کنه تا از زندگی کسالت بار و داغون برای زمان کوتاه در ارامش باشم
پاشدم رفتم اماده شدم ک برم شرکت مثل همیشه کت و شلوارمو پوشیدم و رفتم پایین
'پسرم داری میری؟
-اره اجوما
'نمیخوای صبحونه بخوری
-نه داخل شرکت یه چیز میخورم
'اخه اینجوری ک نمیشهه یه هفته ست غذا درست حسابی نخوردی اینطوری نمیشه کی از دست میری
'خودته تواینه دیدی چقدر ضعیف شد زیر چشاتو دیدی چقدر سیاه شدههه
'چرا هیچی نمیخوری درست نمیخوابیی؟
-وقتی دیدم اجوما انقدر نگرانم یاده مامانم افتادم همیشه اینجوری نگرانم میشد🥲
رفتم پیشونیه اجوما ما رو بوسیدم
-انقدر نگران من نباش من حالم خوبه چیزیم نمیشه
'یاااا مگه به گفتنههه
'باید..
-هیشش اجوما انقدر حرص نخور یه بلایی سرت میاداا بعدش من دیگه کسی رو ندارمااا
-مراقب خودت باش من دیگه میرم
(بعداز مرگ مادرم تنها کسی ک باهاش حرف میزدم و مهربون بودم اجوما بود اون بهم حس امنیت میداد مثل مامانم بود:)
۴.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.