پارت65
#پارت65
شیطونکِ بابا🥺💜
با نگرانی چشم دوختم بهش که گفت:
+ معرفی نمیکنی غنچه جان؟؟
انگاری کما زده بودم که کیانا لگد محکمی بهم زد و به خودم اومد ، اخمی کردم و گفتم:
_ کیانا دوستم ، کیانا ایشونم آقا افرازه
کیانا از روی صندلی بلند شد ولی من توجهی بهش نکردم و سرجام نشستم
افراز دستشو دراز کرد و گفت:
+ خوشبختم کیانا جان
کیانا هم باهاش دست داد و گفت:
_ ممنون همچنین ، البته درست نبود که بدون دعوت بیام اما غنچه خیلی اصرار کرد و دوسداشت که همراهیش کنم
+ اوه این چه حرفیه؟! دوستای غنچه برای من عزیزن
و بعد چشمکی بهم زد که دندونامو روی هم فشار دادم و چشم غره ای براش رفتم
+ خب با اجازه من برم ، راحت باشید
کیانا روی صندلی نشست که نیشگونی از بازوش گرفتم و گفتم:
_ خاک تو گورت چرا انقد باش صمیمی بودی؟؟
کیانا آخی گفت و بازوشو مالید
+ خنگول نباید یه جوری رفتار کنم بهمون شک کنه که ، مثلا من از ماجرای شما خبر ندارم
_ هووف باشه
+ بعدشم چرا هروقت میبینیش انگار داری قبض روح میشی؟؟ باید سعی کنی بهش نزدیک شی و سر از کارش دربیاری
_ باشه سعی میکنم
+ آفرین حالا هم از مهمونی لذت ببر ، اخر شب میریم تو کارش
_ باش
بعد از یک رب که همه ی دختر پسرا ریختن وسط و داشتن قر میدادن ، کیانا دستمو گرفت و تو گوشم گفت:
+ بریم وسط برقصیم
بدون مخالفت بلند شدم و با کیانا رفتیم وسط ، درحال رقصیدن بودیم و کیاناهم هی مسخره بازی درمیاورد و منو میخندوند
داشتم آروم آروم بدنمو با ریتم آهنگ تکون میدادم که با لگد شدن پام توسط شخصی عصبی برگشتم سمتش و با دیدن پسر جذابی عصبی گفتم....
شیطونکِ بابا🥺💜
با نگرانی چشم دوختم بهش که گفت:
+ معرفی نمیکنی غنچه جان؟؟
انگاری کما زده بودم که کیانا لگد محکمی بهم زد و به خودم اومد ، اخمی کردم و گفتم:
_ کیانا دوستم ، کیانا ایشونم آقا افرازه
کیانا از روی صندلی بلند شد ولی من توجهی بهش نکردم و سرجام نشستم
افراز دستشو دراز کرد و گفت:
+ خوشبختم کیانا جان
کیانا هم باهاش دست داد و گفت:
_ ممنون همچنین ، البته درست نبود که بدون دعوت بیام اما غنچه خیلی اصرار کرد و دوسداشت که همراهیش کنم
+ اوه این چه حرفیه؟! دوستای غنچه برای من عزیزن
و بعد چشمکی بهم زد که دندونامو روی هم فشار دادم و چشم غره ای براش رفتم
+ خب با اجازه من برم ، راحت باشید
کیانا روی صندلی نشست که نیشگونی از بازوش گرفتم و گفتم:
_ خاک تو گورت چرا انقد باش صمیمی بودی؟؟
کیانا آخی گفت و بازوشو مالید
+ خنگول نباید یه جوری رفتار کنم بهمون شک کنه که ، مثلا من از ماجرای شما خبر ندارم
_ هووف باشه
+ بعدشم چرا هروقت میبینیش انگار داری قبض روح میشی؟؟ باید سعی کنی بهش نزدیک شی و سر از کارش دربیاری
_ باشه سعی میکنم
+ آفرین حالا هم از مهمونی لذت ببر ، اخر شب میریم تو کارش
_ باش
بعد از یک رب که همه ی دختر پسرا ریختن وسط و داشتن قر میدادن ، کیانا دستمو گرفت و تو گوشم گفت:
+ بریم وسط برقصیم
بدون مخالفت بلند شدم و با کیانا رفتیم وسط ، درحال رقصیدن بودیم و کیاناهم هی مسخره بازی درمیاورد و منو میخندوند
داشتم آروم آروم بدنمو با ریتم آهنگ تکون میدادم که با لگد شدن پام توسط شخصی عصبی برگشتم سمتش و با دیدن پسر جذابی عصبی گفتم....
۶.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.