♡love in hate♡
♡love in hate♡
p10
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو کوک
رسیدیم به همون صندلی از جیون خدافظی کردم ..دلم نمیخواست ولش کنم برم..به خودماومدم دیدم بغلم کرده متقابلا بغلش کردم
¥عمو دیگه نمیبینیم همو؟
_فک نمیکنم(بغض)
¥دلم براتون تنگ میشه(گریه)
_منم دلم برات تنگ میشه(و همچنان بغض)
ازم جدا شد و لپمو بوس کرد
¥خیلی دوستون دارم مثل پدرمین
_منم..خیلی دوست دارم(دیگه بغض میشکند)
اشکاشو پاک کردمو بغلش کردم.. پیشونیشو بوس کردم
_کاری نداری جیون کوچولو(بغض)
¥نه..امیدوارم دوباره ببینمتون(بغض)
(دردددد گریمگرف خوووو لعنت بهت ا/ت🤧🤧)
نتونستم بیشتر پیشش بمونم و زود از اونجا رفتم..
ویو ا.ت
قلبم هزار تیکه شد...نمیدونستم چیکار باید بکنم..بغضمو قورت دادم و رفتم پیش جیون دیدم داره گریه میکنه
+جیون..داری گریه میکنی؟؟
¥اوما..(گریه)
+گریه نکن عزیزم..ببینم لباساتو کی برات خریده؟
¥همون اقاهه(گریه شدید)
+باشه باشه گریه نکن..میخوای بریم بستنی بخوریم؟
¥میشه بریم شهر بازی(گریه)
اشکاشو پاک کردم و بغلش کردم
+باشه هرجا گفتی میبرمت وایسا داییت بیاد
¥باشه
÷اوو چه خبره اینجا؟
¥بریم شهر بازی
÷ها؟
+بریم دیگه اخر شب شد
÷ولی ساعت ۸ تازه
¥+بیااا
÷اومدمم
¥اوما من میخوام سوار اون قایقه بشم
+باشه صب کن برم بلیط بگیرم
÷من گرفتم بیا برو هرچی میخوای سوار شو
¥ممنوننن
بعد از اینکه جیون رفت با تهیونگ نشستیم روی نیمکت
+خب خب اقای کیم..نگفتی دختره کیه؟🤭
÷اصن کی گف بیای تو ؟
+یاا خوب از کجا میدونستم تو اونجا در حال عشق و عاشقی ای؟؟
÷خیلی خب بسه ادامه نده بزا بت بگم
+بفرما
÷خب مادوتا همو دوست داشتیم ولی خانواده یونا مخالف بودن و میخواستن با یکی دیگه ازدواج کنه برای همین فرار کردیم و توی لاس وگاس خونه خریدیم بعد یه مدتی که زندگی کردیم مامانش تهدیدم کرد که اگه باهاش بمونم یونارو میکشه واسشم مهم نیست که دخترشه اولش گفتم همچین کاری نمیکنه ولی بعد که گروگان گرفتمون میخواست به یونا شلیک کنه که....
..... ادامه دارد.....
دهنمو سرویس کردین انقد گفتین بزارررر
p10
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو کوک
رسیدیم به همون صندلی از جیون خدافظی کردم ..دلم نمیخواست ولش کنم برم..به خودماومدم دیدم بغلم کرده متقابلا بغلش کردم
¥عمو دیگه نمیبینیم همو؟
_فک نمیکنم(بغض)
¥دلم براتون تنگ میشه(گریه)
_منم دلم برات تنگ میشه(و همچنان بغض)
ازم جدا شد و لپمو بوس کرد
¥خیلی دوستون دارم مثل پدرمین
_منم..خیلی دوست دارم(دیگه بغض میشکند)
اشکاشو پاک کردمو بغلش کردم.. پیشونیشو بوس کردم
_کاری نداری جیون کوچولو(بغض)
¥نه..امیدوارم دوباره ببینمتون(بغض)
(دردددد گریمگرف خوووو لعنت بهت ا/ت🤧🤧)
نتونستم بیشتر پیشش بمونم و زود از اونجا رفتم..
ویو ا.ت
قلبم هزار تیکه شد...نمیدونستم چیکار باید بکنم..بغضمو قورت دادم و رفتم پیش جیون دیدم داره گریه میکنه
+جیون..داری گریه میکنی؟؟
¥اوما..(گریه)
+گریه نکن عزیزم..ببینم لباساتو کی برات خریده؟
¥همون اقاهه(گریه شدید)
+باشه باشه گریه نکن..میخوای بریم بستنی بخوریم؟
¥میشه بریم شهر بازی(گریه)
اشکاشو پاک کردم و بغلش کردم
+باشه هرجا گفتی میبرمت وایسا داییت بیاد
¥باشه
÷اوو چه خبره اینجا؟
¥بریم شهر بازی
÷ها؟
+بریم دیگه اخر شب شد
÷ولی ساعت ۸ تازه
¥+بیااا
÷اومدمم
¥اوما من میخوام سوار اون قایقه بشم
+باشه صب کن برم بلیط بگیرم
÷من گرفتم بیا برو هرچی میخوای سوار شو
¥ممنوننن
بعد از اینکه جیون رفت با تهیونگ نشستیم روی نیمکت
+خب خب اقای کیم..نگفتی دختره کیه؟🤭
÷اصن کی گف بیای تو ؟
+یاا خوب از کجا میدونستم تو اونجا در حال عشق و عاشقی ای؟؟
÷خیلی خب بسه ادامه نده بزا بت بگم
+بفرما
÷خب مادوتا همو دوست داشتیم ولی خانواده یونا مخالف بودن و میخواستن با یکی دیگه ازدواج کنه برای همین فرار کردیم و توی لاس وگاس خونه خریدیم بعد یه مدتی که زندگی کردیم مامانش تهدیدم کرد که اگه باهاش بمونم یونارو میکشه واسشم مهم نیست که دخترشه اولش گفتم همچین کاری نمیکنه ولی بعد که گروگان گرفتمون میخواست به یونا شلیک کنه که....
..... ادامه دارد.....
دهنمو سرویس کردین انقد گفتین بزارررر
۸.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.