(بهم اعتماد کن) پارت ۲۴
(بهماعتماد کن) پارت ۲۴
ویو کوک : توی راه بودم که نورا بهم زنگ زد
کوک : بله
نورا : جونگ کوک ما اومدیم بیرون مواد غذایی بخریم برای خودمون ات تنهاس زود برو پیشش
کوک : اهان باشه الان میرم
نورا : خدافز
کوک : اوم......
رسید/
ویو کوک : اومدم بالا از پله ها و دستگیره رو کشیدم ....داشت گریه میکرد مگه دکتر نگف نباید گریه کنه هوفففف
کوک : اتتت
ات : هوم
کوک : *نزدیکش میشه
چرا داری گریه میکنی
ات : هیچی نیس
کوک : بهم بگو یالا دیگه
ات : یادته بهت گفته بودم توی خانوادمون فقط بابام درکم میکنه
کوک : اوهوم
ات : همش فیک بود
کوک : یعنی چی
ات : *هق یعنی اینکه اونم ....اونم *هق دیگه دوستم نداره
کوک : *اتو بغل میکنه
عایشششش اشکال نداره هنوز خیلیا هستن که دوست دارن
ات : پشت تلفن مامانم گف بابات میگه به هیچ جا نمیرسی
کوک : مگه آیندتو دیده
ات : *هق ...من بابامو خیلی دوسش داشتم چرا باید اینکارو میکرد
کوک : دیگه ولش کن و گریه نکن باشه مگه دکتر نگف نباید گریه کنی
ات : اوم باشه
کوک : بیشتر از این گریه کنی بچه ها فک میکنن من زدمت
ات : باشه...تو چیکار کردی
کوک : آها یادم اومد فردا دادگاه داریم
ات : دادگاه؟ برا چی
کوک : اون آجوشیو گرفتن بهم گفتن تو هم فردا باید توی دادگاه باشی
ات : .....من نمیام
کوک : چراا
ات : نمیخام نگام بهش بخوره
کوک : اگه نیایی حق بقیه هم ضایع میشه تازه در حق خودتم ظلم میکنی
ات : اما.........عایشش باشه
کوک : اوم
بچه ها اومدن /
لونا : ات برات شیر کاکائو خریدم
..........بزار ببینمت ....گریه کردی؟
نورا : ها گریه کرده؟
نینا : جونگ کوک زدیشششش
کوک : خدایاااا ....ات بیا ..تحویل بگیر
ات : نه به خدا بهم نزده
کوک : من بهش نزدم چرا باید روش دست بلند کنم
ووجین : بچه ها اگه میگه نه یعنی نه دیگه
کوک : اهان آره دیگه
ووجین : ولی دست روش بلند کنیاااا
کوک : شتت
ات : اهم....خب دیگه حالا اون شیر کاکائو منو بدین ....
ویو ات : اون شب همه چیز خوراکی خریده بودن و باهم تقسیم کردیم و خوردیم و بقیشم گذاشتیم برای دفعه های بعد ...
صبح/
کوک : ات پاشو باید بریم دادگاه ساعت ۹
ات : اوهوم
به بچه ها چی بگیم؟
کوک : بهش میگیم اومدیم پیش مامانت
ات : باشه
ویو ات : لباسامو پوشیدم موهامم شونه زدم و رفتیم
دادگاه/
ویو کوک : توی راه بودم که نورا بهم زنگ زد
کوک : بله
نورا : جونگ کوک ما اومدیم بیرون مواد غذایی بخریم برای خودمون ات تنهاس زود برو پیشش
کوک : اهان باشه الان میرم
نورا : خدافز
کوک : اوم......
رسید/
ویو کوک : اومدم بالا از پله ها و دستگیره رو کشیدم ....داشت گریه میکرد مگه دکتر نگف نباید گریه کنه هوفففف
کوک : اتتت
ات : هوم
کوک : *نزدیکش میشه
چرا داری گریه میکنی
ات : هیچی نیس
کوک : بهم بگو یالا دیگه
ات : یادته بهت گفته بودم توی خانوادمون فقط بابام درکم میکنه
کوک : اوهوم
ات : همش فیک بود
کوک : یعنی چی
ات : *هق یعنی اینکه اونم ....اونم *هق دیگه دوستم نداره
کوک : *اتو بغل میکنه
عایشششش اشکال نداره هنوز خیلیا هستن که دوست دارن
ات : پشت تلفن مامانم گف بابات میگه به هیچ جا نمیرسی
کوک : مگه آیندتو دیده
ات : *هق ...من بابامو خیلی دوسش داشتم چرا باید اینکارو میکرد
کوک : دیگه ولش کن و گریه نکن باشه مگه دکتر نگف نباید گریه کنی
ات : اوم باشه
کوک : بیشتر از این گریه کنی بچه ها فک میکنن من زدمت
ات : باشه...تو چیکار کردی
کوک : آها یادم اومد فردا دادگاه داریم
ات : دادگاه؟ برا چی
کوک : اون آجوشیو گرفتن بهم گفتن تو هم فردا باید توی دادگاه باشی
ات : .....من نمیام
کوک : چراا
ات : نمیخام نگام بهش بخوره
کوک : اگه نیایی حق بقیه هم ضایع میشه تازه در حق خودتم ظلم میکنی
ات : اما.........عایشش باشه
کوک : اوم
بچه ها اومدن /
لونا : ات برات شیر کاکائو خریدم
..........بزار ببینمت ....گریه کردی؟
نورا : ها گریه کرده؟
نینا : جونگ کوک زدیشششش
کوک : خدایاااا ....ات بیا ..تحویل بگیر
ات : نه به خدا بهم نزده
کوک : من بهش نزدم چرا باید روش دست بلند کنم
ووجین : بچه ها اگه میگه نه یعنی نه دیگه
کوک : اهان آره دیگه
ووجین : ولی دست روش بلند کنیاااا
کوک : شتت
ات : اهم....خب دیگه حالا اون شیر کاکائو منو بدین ....
ویو ات : اون شب همه چیز خوراکی خریده بودن و باهم تقسیم کردیم و خوردیم و بقیشم گذاشتیم برای دفعه های بعد ...
صبح/
کوک : ات پاشو باید بریم دادگاه ساعت ۹
ات : اوهوم
به بچه ها چی بگیم؟
کوک : بهش میگیم اومدیم پیش مامانت
ات : باشه
ویو ات : لباسامو پوشیدم موهامم شونه زدم و رفتیم
دادگاه/
۴۳.۰k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.