پوان شکسته

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}
𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟬

[ویو تهیونگ]

صدای لارا درست کنار گوشم پیچید...
لارا: عزیزم… بیا بریم داخل، هوا سرده.

اون کلمه مثل میخی داغ فرو رفت تو سرم. "عزیزم…"
احساس کردم نفسم بند اومده. دست لارا روی بازوم سنگینی می‌کرد، مثل یه زنجیر.

دستمو محکم تکون دادم و بازومو از دستش جدا کردم. اخمام ناخودآگاه گره خورد..
و بی توجه به افرادی که جلوی رستوران بودن با صدای کمی بلندی گفتم....
تهیونگ: دیگه منو عزیزم صدا نکن.

چشم‌های درشت لارا پر از ناباوری شد. ابروهاشو بالا انداخت.
لارا: چی؟ چرا اینجوری می‌کنی؟ همه جلوی چشمامون دارن نگاه می‌کنن، می‌خوای آبرومونو ببری؟

دندونامو روی هم فشار دادم، صدای عصبانیم لرزش ریزی داشت...
تهیونگ: چرا متوجه نمی‌شی؟ من هیچ‌وقت ازت نخواستم اینطوری صدام بزنی. من حتی یه بار هم بهت نگفتم که… که چیزی بیشتر از یه آشنای ساده‌ای.

لارا پوزخند زد، دستاشو روی سینه‌ش ضربدری کرد.
لارا: آشنا؟ تهیونگ، ما نامزدیم. خانواده‌هامون جلوی همه اعلام کردی.. تو فکر می‌کنی با این اداها می‌تونی همه‌چیو انکار کنی؟

یه قدم به سمتش رفتم، صدامو پایین آوردم که فقط خودش بشنوه، اما هر کلمه‌م مثل تیری از بین دندونام بیرون می‌اومد...
تهیونگ: من هیچی اعلام نکردم. این همه بازی و نمایش انتخاب من نبود. و تو… تو هم انتخاب من نیستی.

چشم‌های لارا برای لحظه‌ای لرزید، اما سریع خودش رو جمع کرد. لبخند سردی روی لباش نشست.
لارا: تهیونگ، تو زیادی بچه‌ای. فکر می‌کنی می‌تونی جلوی خواسته‌ی خانواده‌هامون وایسی؟ فکر می‌کنی این نمایش مسخره بدون رضایت تو جلو رفته؟
اون‌قدر ساده‌ای که نمی‌فهمی از همون اول هم کسی ازت نپرسید می‌خوای یا نه.

حرفش مثل سیلی خورد تو صورتم. مشتامو تو جیب کت فشار دادم. حس می‌کردم هر لحظه ممکنه منفجر بشم.
تهیونگ: من بچه نیستم. فقط… خسته‌م. از تو، از این بازی، از همه‌ش.

لارا نزدیک‌تر شد، صداش پر از طعنه و زمزمه‌وار..
لارا: پس خسته باش. ولی یادت باشه، تو حتی اختیار خسته‌بودن هم نداری. تهیونگ… تو مال منی، چه بخوای چه نخوای.

سینه‌م از خشم بالا و پایین می‌رفت. اما نتونستم چیزی بگم. فقط نگاهمو ازش دزدیدم، چون می‌ترسیدم اگه بیشتر ادامه بدم، کنترلمو از دست بدم.
دیدگاه ها (۱۰۴)

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟭[ویو ا.ت]صبح با سردرد شدید...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟮لبمو گزیدم. نتونستم جواب ب...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲{پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟮𝟵لارا با لبخندی پر از آرامش ...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲{پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟮𝟴[ویو ا.ت]صدای نفس‌ کشیدن خش...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟱𝟭یهو به خودم اومدم... نباید...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟱𝟮[ویو تهیونگ]به سمت لارا بر...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟱𝟬[ویو ا.ت]به محض شنیدن صدای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط