پوان شکسته

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲{پوانِ شکسته}
𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟮𝟴

[ویو ا.ت]

صدای نفس‌ کشیدن خشنش بالای سرم حس می‌شد... بعد صدای گرفته‌ای، خشک و پر از خشم گفت...
— بلند شو.

با تردید سرمو بالا گرفتم...
و یهو نفس راحتی کشیدم.
تهیونگ نبود. سوهون بود.

ولی اون نفس راحت خیلی زود به وحشت تبدیل شد. چون نگاه سوهون مثل آتیش بود. چونه‌شو محکم بسته بود و اخم ریزی رو صورتش داشت...

دستش جلو اومد، بازومو با شدت گرفت و بدون اینکه اجازه بده اعتراضی کنم، منو از زمین بلند کرد.

صدای عصبی‌ش مثل پتک کوبیده شد روی سرم.
سوهون: مگه بهت نگفتم مواظب باشی؟! این چه وضعشه؟!

مچ پام تیر کشید، ولی جرعت نکردم چیزی بگم. همون‌طور با قدم‌های بلند منو تا سمت رختکن کشید. هر کسی سر راه بود کنار می‌رفت.
نفس‌هام سنگین شده بود، اشکام ته چشمام جمع شده بودن.

سوهون در رختکن رو با دستش باز کرد، منو تقریبا هل داد داخل.
سوهون: هرچی زودتر برو خونه. دیگه نمی‌خوام اینجا ببینمت.

صدای پر از خشمش هنوز تو گوشم زنگ می‌زد.
لبامو گزیدم، فقط سرمو تکون دادم. هیچ کلمه‌ای از گلوم درنمیومد.

در پشت سرش محکم بسته شد و من تنها موندم. قلبم هنوز دیوانه‌وار می‌کوبید.
از یه طرف خدا رو شکر می‌کردم که تهیونگ منو ندیده... از یه طرف، خشم و نگاه سوهون مثل زنجیر به گردنم افتاده بود.

با دست‌های لرزون، وسایلم رو جمع کردم و از رختکن بیرون اومدم....
داشتم از رستوران بیرون می رفتم که صدای پدرم رو شنیدم.
چهره‌اش پر از خشم و صداش سرد و بی‌رحمانه بود.

جیون‌وو: توعرضه هیچ کاری رو نداری، ا.ت... نه درس، نه این کار... حتی یه سینی غذا رو هم نمی‌تونی نگه داری.

با شنیدن این حرف، قلبم فشرده شد. تموم دردی که تو این مدت تحمل کرده بودم، حالا در حال فوران بود. بغض گلوم رو گرفت. سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم.
نمی‌خواستم باهاش بحث کنم. می‌دونستم که هرچی بگم، بی‌فایده ست.

از در رستوران بیرون اومدم.
هوای سرد شب، صورتم رو سوزوند.

سرم پایین بود، دلم می‌خواست فقط زودتر از این جهنم دور شم.

ولی همون لحظه چشمم به کفش‌های چرمی آشنایی افتاد.
یخ زدم.
آروم سرم رو بالا آوردم… تهیونگ بود.
کنار در ایستاده بود،
کت تیره و شیکش، موهای کمی نامرتب و شونه‌های صافش، سرش پایین بود و دست‌هاش تو جیب کتش فرو رفته بود

نفسم بند اومد. قلبم یه لحظه از حرکت ایستاد.
اما قبل از اینکه بیشتر نگاه کنم، صدای لارا همه چیز رو خراب کرد.
دیدگاه ها (۲۶)

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲{پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟮𝟵لارا با لبخندی پر از آرامش ...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲 {پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟯𝟬[ویو تهیونگ]صدای لارا درست...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲{پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟮𝟳[ویو ا.ت] وقتی به من رسید، ...

𝗕𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗣𝗼𝗶𝗻𝘁𝗲{پوانِ شکسته}𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟮𝟳 سینی رو از دست سوهون گرفتم...

black flower(p,235)

هـ؋ـت وارث🍷Part26حالا که فکر میکنم این چند وقت واقعا عجب بود...

نام:وقتی پسر داییت بود و بعد از ۱۵ سال دیدیش پارت:۶حرف های ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط