part34
#part34
_و ولی چی؟(ترسیده)
....چون عملشون سخت بوده بیدار شدنش به خودش بستگی داره
_ی یعنی چی
.....یعنی اینکه همسرتون تو خواب مصنوعی فرو رفتن
کوک انگار تو مغزش سوت کشید و عالم و عالم دارن تو سرش جیغ میزنن
_یعنی چی که رفته تو خوابه مصنوعی مگه نمیگی حالش خوبه(عربدع)یعنی چی که خوابه مصنوعی
...لطفا آروم باشید سطح هوشیاریشون خیلی پایین بود
_چی داری میگی حروم زاده(عربده)
×کوک آروم باش
ته کوک رو کشید عقب ولی کوک یقه دکتر رو گرفت کوبید به دیوار جوری از عصبانیت قرمز شده بود که دکتر داشت میرید به خودش
میخواست حرف بزنی که تو یک آن تصویر دخترکش اومد جلو چشش و عصبانیتش تبدیل به بغض شد با همون حالت بغض و عصبیش انگوشت اشارش رو جلو صورت دکتر گرفت
_من همسرمو به تو سپردم یه تار مو از سرش کم شه تمام بیمارستان رو به خون آلوده میکنم
...ب بله چ چشم(ترسیده)
×کوک بیا اینور تو چت شده پسر خواب مصنوعی که چیزه بدی نیست
_ولی اگه بهوش نیاد هیچ وقت دیگه بهوش نمیاد(اشک)
ته کوک رو بغل کرد و میزد رو کمرش کوک بخاطر عصبانیت و گریه همزمان کوک تو بغل ته میلرزید ته اشاره کرد که دکتره بره
بعد از اون روز کوک بدون اجازه گرفتن میرفت تو اتاق هانا کنارش میشست و ساعت ها براش کتاب میخوند تویه چشم به هم زدن به خواب رفت با نوازش موهایه پر پشتش چشماشو باز کرد سریع سرشو بالا آورد با دیدن هاناش که چشماش باز بود
_هانا
کوک دست هانا رو تو دستش گرفت
_ح حالت خوبه
هانا سرشو تکون داد چون ماسک رو صورتش بود نمیتونست حرف بزنه
_قربونت برم
کوک رفت تا دکتر رو صدا کنه ولی دستش گرفته شد
+د. دلت برام تنگ نشده بود
_خیلی بیشتر از یه دلتنگی
+بمون
_ولی من باید بدونم حالت خوبه یا نه عزیزم
+خوبم چیزی نیست
هانا در حالی که نفس نفس میزد حرف میزد
_پس چرا نفس نفس میزنی هان(نگران)
_و ولی چی؟(ترسیده)
....چون عملشون سخت بوده بیدار شدنش به خودش بستگی داره
_ی یعنی چی
.....یعنی اینکه همسرتون تو خواب مصنوعی فرو رفتن
کوک انگار تو مغزش سوت کشید و عالم و عالم دارن تو سرش جیغ میزنن
_یعنی چی که رفته تو خوابه مصنوعی مگه نمیگی حالش خوبه(عربدع)یعنی چی که خوابه مصنوعی
...لطفا آروم باشید سطح هوشیاریشون خیلی پایین بود
_چی داری میگی حروم زاده(عربده)
×کوک آروم باش
ته کوک رو کشید عقب ولی کوک یقه دکتر رو گرفت کوبید به دیوار جوری از عصبانیت قرمز شده بود که دکتر داشت میرید به خودش
میخواست حرف بزنی که تو یک آن تصویر دخترکش اومد جلو چشش و عصبانیتش تبدیل به بغض شد با همون حالت بغض و عصبیش انگوشت اشارش رو جلو صورت دکتر گرفت
_من همسرمو به تو سپردم یه تار مو از سرش کم شه تمام بیمارستان رو به خون آلوده میکنم
...ب بله چ چشم(ترسیده)
×کوک بیا اینور تو چت شده پسر خواب مصنوعی که چیزه بدی نیست
_ولی اگه بهوش نیاد هیچ وقت دیگه بهوش نمیاد(اشک)
ته کوک رو بغل کرد و میزد رو کمرش کوک بخاطر عصبانیت و گریه همزمان کوک تو بغل ته میلرزید ته اشاره کرد که دکتره بره
بعد از اون روز کوک بدون اجازه گرفتن میرفت تو اتاق هانا کنارش میشست و ساعت ها براش کتاب میخوند تویه چشم به هم زدن به خواب رفت با نوازش موهایه پر پشتش چشماشو باز کرد سریع سرشو بالا آورد با دیدن هاناش که چشماش باز بود
_هانا
کوک دست هانا رو تو دستش گرفت
_ح حالت خوبه
هانا سرشو تکون داد چون ماسک رو صورتش بود نمیتونست حرف بزنه
_قربونت برم
کوک رفت تا دکتر رو صدا کنه ولی دستش گرفته شد
+د. دلت برام تنگ نشده بود
_خیلی بیشتر از یه دلتنگی
+بمون
_ولی من باید بدونم حالت خوبه یا نه عزیزم
+خوبم چیزی نیست
هانا در حالی که نفس نفس میزد حرف میزد
_پس چرا نفس نفس میزنی هان(نگران)
۸.۹k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.