P

P.2

چند روز بعد، همه‌چی آروم‌تر شده بود، ولی تو دل دوتاشون غوغا بود. ا.ت رفت دیدن جونگ‌کوک، این بار بدون دوربین. وقتی درو باز کرد، جونگ‌کوک فقط نگاش کرد، یه لحظه هیچی نگفت.

بعد آروم گفت:

– «می‌دونی… شاید مردم اشتباه نکردن.»

ا.ت اخماش رفت تو هم.
– «چی می‌خوای بگی؟»

جونگ‌کوک نزدیک‌تر شد. لبخندش جدی بود، نگاهش گرم:

– «می‌گم شاید… ما واقعاً باید با هم باشیم. چون من… خیلی وقته که بهت فکر می‌کنم. بیشتر از یه دوست.»

قلب ا.ت تند زد. یه سکوت کوتاه بین‌شون افتاد… بعدش هم، اون اتفاقی که طرفدارا توهم زده بودن… واقعاً افتاد.


-
دیدگاه ها (۰)

P.3چند هفته گذشته بود. جونگ‌کوک و ا.ت هنوز رابطه‌شونو علنی ن...

P.1اون روز خیلی گند زده بود. از همون صبح که باهاش حرف زدم، م...

P.1همه‌چی با یه لایو ساده شروع شد.ا.ت اون روز اومده بود خونه...

p.2شوگا لبخندی زد، نگاهش به پسر کوچیکش نرم شد. دستی به موهای...

پارت 2

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط