part39
#part39
#part40
بغض تمام گلومو گرفته بود
اخه دلسای من چرا باید خودکشی کنه
لباس هامو پوشیدم
از خونه رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
رفتم رسیدم جلوی مدرسه
دیدم آمبولانس
هست
دویدم سمت آمبولانس
رفتم نشستم پیشش
بهش اکسیژن سرم وصل کرده بودن
دست هاشو گرفتم
دلسای قشنگ من چشم هاتو
باز کن
ماشین حرکت کرد
رسید بيمارستان
دلسا رو از ماشین آوردن بیرون
سریع بردن تو
بردن توی یه اتاق درم بستن
پرده رو کشیدن
من و راه ندادن تو
گوشیم زنگ خورد آبتین بود
جواب دادم الو جانم مامان
#abtin
سلام مامان قشنگم
کجایی مامانی
نگران شدم
اخه دلسا هم
خونه نیست
خودت میدونی جون من به اون بستس
#diyana
همه چی رو بهش توضیح دادم
بغض کرد قطع کرد
سرمو بین دوتا دست هام گرفتم
از دور آبتین و دیدم
اومد پیشم
سرشو گذاشت روی پام
گریه کرد
گرفتمش بغلم
موهاشو ناز میکردم
#delvin
اومدم داخل
آبتین و دیدم جلوی مامانش
نمیتونستم بغلش کنم گریه کنم
#abtin
با صدای قدم های کوچیکی
سرمو آوردم بالا
دیدم رفتم سمتش
دستشو گرفتم
بردمش بیرون بيمارستان
یه جا نشستم
نشوندمش پیش خودم
گرفتنش توی بغلم
موهاشو بو کردم
هر کدوم از تار های
موهاشو ناز میکردم
#arsalan
الو دیانا
چرا جواب نمیدی
چرا سایلنتی
هاااا
نمیگی نگران میشم
اومدم خونه از نگرانی
بچه ها کجا ان
#diyana
الو سلام ارسلان بیا
همین لوکیشنی که واست
فرستادم حالم خوب نیست
قطع کردم
#arsalan
با حرفش سریع سوار ماشین
شدم رفتم وارد حیاط بيمارستان
شدم آبتین و دلوین رو
همو بغل کرده بودن
بغضی شدم یاد خودم و دیانا افتادم
رفتم تو پیش دیانا
همه چی رو واسم توضیح داد
مشت میکوبیدم به دیوار
که دست هام خون اومد
#diyana
بغلش کردم ارسلان
نکنننن دستتتت داره خون میاد
اینجوری ندیده بودم
ارسلان گریه کنه
قلبم و انگار داشتن خنجر میزدن
گریه میکرد
مژه های بلندش خیس شده بود
#abtin
دلوین اگه دلسا
یه چیزیش بشه من چیکار کنم
#delvin
خودمم نمیدونم
ولی خوش بحالش که
یکی رو داره انقدر دوسش داره
#abtin
بغلش کردم
رو به روی خودم نشوندمش
کلاه وودی مو انداختم سرش
لب های گرمش حرارت بهم میداد
آروم لب هامو گذاشتم روی لب هاش
#diyana
نیم ساعت گذشت
خبری نشد
#doctor
همراه خانم
کاشی کیه
باید بگم که
متاسفانه و....
🖤✨
حمایت شه
#part40
بغض تمام گلومو گرفته بود
اخه دلسای من چرا باید خودکشی کنه
لباس هامو پوشیدم
از خونه رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
رفتم رسیدم جلوی مدرسه
دیدم آمبولانس
هست
دویدم سمت آمبولانس
رفتم نشستم پیشش
بهش اکسیژن سرم وصل کرده بودن
دست هاشو گرفتم
دلسای قشنگ من چشم هاتو
باز کن
ماشین حرکت کرد
رسید بيمارستان
دلسا رو از ماشین آوردن بیرون
سریع بردن تو
بردن توی یه اتاق درم بستن
پرده رو کشیدن
من و راه ندادن تو
گوشیم زنگ خورد آبتین بود
جواب دادم الو جانم مامان
#abtin
سلام مامان قشنگم
کجایی مامانی
نگران شدم
اخه دلسا هم
خونه نیست
خودت میدونی جون من به اون بستس
#diyana
همه چی رو بهش توضیح دادم
بغض کرد قطع کرد
سرمو بین دوتا دست هام گرفتم
از دور آبتین و دیدم
اومد پیشم
سرشو گذاشت روی پام
گریه کرد
گرفتمش بغلم
موهاشو ناز میکردم
#delvin
اومدم داخل
آبتین و دیدم جلوی مامانش
نمیتونستم بغلش کنم گریه کنم
#abtin
با صدای قدم های کوچیکی
سرمو آوردم بالا
دیدم رفتم سمتش
دستشو گرفتم
بردمش بیرون بيمارستان
یه جا نشستم
نشوندمش پیش خودم
گرفتنش توی بغلم
موهاشو بو کردم
هر کدوم از تار های
موهاشو ناز میکردم
#arsalan
الو دیانا
چرا جواب نمیدی
چرا سایلنتی
هاااا
نمیگی نگران میشم
اومدم خونه از نگرانی
بچه ها کجا ان
#diyana
الو سلام ارسلان بیا
همین لوکیشنی که واست
فرستادم حالم خوب نیست
قطع کردم
#arsalan
با حرفش سریع سوار ماشین
شدم رفتم وارد حیاط بيمارستان
شدم آبتین و دلوین رو
همو بغل کرده بودن
بغضی شدم یاد خودم و دیانا افتادم
رفتم تو پیش دیانا
همه چی رو واسم توضیح داد
مشت میکوبیدم به دیوار
که دست هام خون اومد
#diyana
بغلش کردم ارسلان
نکنننن دستتتت داره خون میاد
اینجوری ندیده بودم
ارسلان گریه کنه
قلبم و انگار داشتن خنجر میزدن
گریه میکرد
مژه های بلندش خیس شده بود
#abtin
دلوین اگه دلسا
یه چیزیش بشه من چیکار کنم
#delvin
خودمم نمیدونم
ولی خوش بحالش که
یکی رو داره انقدر دوسش داره
#abtin
بغلش کردم
رو به روی خودم نشوندمش
کلاه وودی مو انداختم سرش
لب های گرمش حرارت بهم میداد
آروم لب هامو گذاشتم روی لب هاش
#diyana
نیم ساعت گذشت
خبری نشد
#doctor
همراه خانم
کاشی کیه
باید بگم که
متاسفانه و....
🖤✨
حمایت شه
۱۷.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.