part41
#part41
#part42
#diyana
آقای دکتر متاسفانه چیییییی
#doctor
خانم آروم باشید یکم
ضربان قلبشون پایینه
نگران نباشید
توکل تون به خدا باشه
#diyana
سردرد شدیدی داشتم
چشم هام تار می دید
لب زدم گفتم :( ارسلان جان میشه
واسم یه لیوان آب بیاری )
#arsalan
رفتم واسش
یه لیوان آب آوردم
یه شکلات تو جیبم داشتم
باز کردم گذاشتم دهنش
اینو بخور فشارت نیوفته
#diyana
با لبخند ازش تشکر کردم
چشم های مشکی دغالیش
داخلش اشک جمع شده بود
یه دستمال از کیفم در آوردم
اشکی که داشت از حاله چشم هاش
میریخت روی گونه هاشو پاک کردم
لب زدم گفتم :( عزیزم میخوای
واست یه آبمیوه بگیرم بخوری
انگاری زیادی رو روال نیستی
#arsalan
با این که حالم بد بود
به روش نیاوردم
نه عزیز دلم خوبم
تو چیزی خواستی بگو
#delvin
هوا بادی بود
آسمون رنگ آبی قشنگی
پیدا کرده بود
یه نگاهی کردم به آبتین
از چهرش معلوم بود
خیلی حالش بده
دستشو گرفتم
ببین بهت قول میدم همه چی
درست میشه
فقط زمان می بره
بلند شدم
با برخورد یه چکه
آب روی بینیم
متوجه بارش بارون شدم
خوشحال شدم
ولی خوشحالی مو بروز ندادم
کم کم بارون شدید تر شد
و رعد و برق وحشتناکی زد
نشستم روی زمین
دست هامو بردم به سوی آسمون
دعا کردم خدایا دلسا حالش خوب شه
اگه اون یه چیزیش شه
ما هممون داغون میشیم
یه لحظه لرزکل بدنمو فرا گرفت
متوجه شدم آبتین از
پشت بغلم کرده
#abtin
پاشو بریم تو ببینیم چی شد
دلسا وضیعتش چطوره
دست همو گرفتیم رفتیم تو
#doctor
همراه خانم کاشی
#diyana
از جام بلند شدم
رفتم جلو آقای دکتر من مادرشم
خوبه حالش
#doctor
خوشبختانه
خطر رفع شد
#delvin
بغض گلومو گرفت
#diyana
اشک ریختم
ارسلان و بغل کردم میتونم ببینمش
#doctor
بله میتونید
#delvin
رفتم زیر بارون نشستم
گریه کردم
گفتم خدایا شکرت
حمایت شه
🖤✨
#part42
#diyana
آقای دکتر متاسفانه چیییییی
#doctor
خانم آروم باشید یکم
ضربان قلبشون پایینه
نگران نباشید
توکل تون به خدا باشه
#diyana
سردرد شدیدی داشتم
چشم هام تار می دید
لب زدم گفتم :( ارسلان جان میشه
واسم یه لیوان آب بیاری )
#arsalan
رفتم واسش
یه لیوان آب آوردم
یه شکلات تو جیبم داشتم
باز کردم گذاشتم دهنش
اینو بخور فشارت نیوفته
#diyana
با لبخند ازش تشکر کردم
چشم های مشکی دغالیش
داخلش اشک جمع شده بود
یه دستمال از کیفم در آوردم
اشکی که داشت از حاله چشم هاش
میریخت روی گونه هاشو پاک کردم
لب زدم گفتم :( عزیزم میخوای
واست یه آبمیوه بگیرم بخوری
انگاری زیادی رو روال نیستی
#arsalan
با این که حالم بد بود
به روش نیاوردم
نه عزیز دلم خوبم
تو چیزی خواستی بگو
#delvin
هوا بادی بود
آسمون رنگ آبی قشنگی
پیدا کرده بود
یه نگاهی کردم به آبتین
از چهرش معلوم بود
خیلی حالش بده
دستشو گرفتم
ببین بهت قول میدم همه چی
درست میشه
فقط زمان می بره
بلند شدم
با برخورد یه چکه
آب روی بینیم
متوجه بارش بارون شدم
خوشحال شدم
ولی خوشحالی مو بروز ندادم
کم کم بارون شدید تر شد
و رعد و برق وحشتناکی زد
نشستم روی زمین
دست هامو بردم به سوی آسمون
دعا کردم خدایا دلسا حالش خوب شه
اگه اون یه چیزیش شه
ما هممون داغون میشیم
یه لحظه لرزکل بدنمو فرا گرفت
متوجه شدم آبتین از
پشت بغلم کرده
#abtin
پاشو بریم تو ببینیم چی شد
دلسا وضیعتش چطوره
دست همو گرفتیم رفتیم تو
#doctor
همراه خانم کاشی
#diyana
از جام بلند شدم
رفتم جلو آقای دکتر من مادرشم
خوبه حالش
#doctor
خوشبختانه
خطر رفع شد
#delvin
بغض گلومو گرفت
#diyana
اشک ریختم
ارسلان و بغل کردم میتونم ببینمش
#doctor
بله میتونید
#delvin
رفتم زیر بارون نشستم
گریه کردم
گفتم خدایا شکرت
حمایت شه
🖤✨
۱۱.۶k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.