هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند

هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند
چشم‌هایت شب به شب زیباتر و زیباترند

رازداری‌های من بیهوده است، این چشم‌ها
از تمام تابلوهای جهان گویاترند

این چه تقدیری است که عشقِ من و انکارِ تو
هر دو از افسانه ی آشیل نامیراترند؟

من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی
چشم‌های روشنت از کهربا گیراترند

یک قدم بردار و از طوفان آذر پس بگیر
برگ‌هایی را که از شلاّق باران‌ها ترند

باد می‌آید، درخت نارون خم می‌شود
شاخه‌های لُخت از دستانِ من تنهاترند

#پانته‌آ_صفائی
دیدگاه ها (۱)

خوابش نبرد...خاطره ها را قطار کردحالش دوباره بد شد و از خود ...

چند روزی است که تنها به تو می اندیشماز خودم غافلم اما به تو ...

یک نفــر پیدا شـــده این دفتــرم را میخرداشک و آهـم را ببین ...

بیوفا آمد مرا دیوانه ی خود کرد ورفتگردشمع خود مرا پروانه ی خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط