پارت35
#پارت35
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
+ تاحالا بد حسابی کردم؟!
با ناز و غمزه به سمتم اومد و دستشو برد سمت یقه ی لباسم
_ نه خب.....
اما کاره دیگه یهو دیدی فرار کردی.....
گوشیمو درآوردم و براش ۵ میل کارت به کارت کردم ، رسیدو نشونش دادم که چشمکی بهم زد
_ حله عزیزم
دستمو دور کمرش حلقه کردم و بردمش سمت تخت و هولش دادم که افتاد روش
لبخند شیطونی بهش زدم و دستم رفت کمربندم.....
روش خیمه زدم و تو یه حرکت لباسشو در آوردم که چشماشو بست.....
کارم که باهاش تموم شد کنارش بیحال افتادم و وا رفتم....
حسابی خسته شده بودم و کلی انرژی ازم رفته بود
تو همون حالت بودم که مارال گفت:
_ میرم برات شیرموز درست کنم عزیزم
میدونست همیشه بعد از تموم شدن کارم باهاش عادت به خوردن شیرموز دارم. یک رب بعد مارال با لیوان شیرموزی وارد شد
نیم خیز شدم و لیوانو ازش گرفتم ، یک نفس کلشو سرکشیدم که مارال تک خنده ای کرد
_ مثل اینکه خیلی تشنه بودی
+ آره خیلی چسبید مرسی
_ نوش جونت عشقم
خواست به سمتم بیاد که یک ضرب از تخت پریدم پایین ، مارال از حرکتم تعجب کرده بود اما به روی خودش نیاورد
وقتی کارم باهاش تموم شده پس دلیلی برای معاشقه نیست....
به سمت لباسم رفتم که گفت:
_ کجا؟!
+ باید برم خونه کاردارم......
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
+ تاحالا بد حسابی کردم؟!
با ناز و غمزه به سمتم اومد و دستشو برد سمت یقه ی لباسم
_ نه خب.....
اما کاره دیگه یهو دیدی فرار کردی.....
گوشیمو درآوردم و براش ۵ میل کارت به کارت کردم ، رسیدو نشونش دادم که چشمکی بهم زد
_ حله عزیزم
دستمو دور کمرش حلقه کردم و بردمش سمت تخت و هولش دادم که افتاد روش
لبخند شیطونی بهش زدم و دستم رفت کمربندم.....
روش خیمه زدم و تو یه حرکت لباسشو در آوردم که چشماشو بست.....
کارم که باهاش تموم شد کنارش بیحال افتادم و وا رفتم....
حسابی خسته شده بودم و کلی انرژی ازم رفته بود
تو همون حالت بودم که مارال گفت:
_ میرم برات شیرموز درست کنم عزیزم
میدونست همیشه بعد از تموم شدن کارم باهاش عادت به خوردن شیرموز دارم. یک رب بعد مارال با لیوان شیرموزی وارد شد
نیم خیز شدم و لیوانو ازش گرفتم ، یک نفس کلشو سرکشیدم که مارال تک خنده ای کرد
_ مثل اینکه خیلی تشنه بودی
+ آره خیلی چسبید مرسی
_ نوش جونت عشقم
خواست به سمتم بیاد که یک ضرب از تخت پریدم پایین ، مارال از حرکتم تعجب کرده بود اما به روی خودش نیاورد
وقتی کارم باهاش تموم شده پس دلیلی برای معاشقه نیست....
به سمت لباسم رفتم که گفت:
_ کجا؟!
+ باید برم خونه کاردارم......
۱.۷k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.