~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من~~~
پارت 6
با چشمای ترسیده بهم نگاه می کرد و بعد سیع کرد خودشو از بغلم بیرون بکشه
محکم بغلش کردم تا نتونه خودشو از بغلم بیرون بکشه به سمت تخت بردمش
ا.ت : ولم کن عوضی ، به من دست نزن ولم کن (داد زد)
بی تفاوت به حرفاش پرتش کردم رو تخت و روش خیمه زدم به لباش نگاهی انداختم دستمو به سمت لباش بردم و لمسشون کردم
تهیونگ :میدونی چیه ا.ت تو اولین کسی هستی که اینحوری باهام برخورد میکنه
از اون جایی که عاقبت خوبی برات نداره پس بهتره اون دهنتو ببندی( با لج و عصبانیت)
ا.ت ؛ تو...اسم منو از کجا میدونی؟
تهیونگ : همین الان بهت گفتم دهنتو ببندی مثل اینکه حرف تو کتت نمیره
ا.ت : اختیار من دست خودمه نه........
پریدم وسط حرفش
تهیونگ : الان اختیارت دست منه
ا.ت خواست حرف بزنه که دستمو رو دهنش گذاشتم
تهیونگ : فقط ساکت شو و هیچی نگو فهمیدی؟
دستمو از رو دهنش برداشتم فقط داشت نگاهم میکرد صورتمو بردم نزدیکش که صورتشو عقب برد با دست چپم کمرشو گرفتم و با دست راستم صورتشو!
صورتشو نزدیک صورتم بردم که دستاشو رو س*ینم گذاشت و خواست منو از خودش دور کنه به دستاش نگاه کردم
تهیونگ: حتی با این دستای ضعیفت نمی تونی جلو مو بگیری
ا.ت : ازم دور شو تو فقط ی مرد حوس بازی
تهیونگ : خوبه چی دارم می شنوم حوس باز؟ تو این طوری فکر می کنی؟ تو فکر می کنی من حوس بازم؟
ا.ت : فکر نمی کنم مطمئنم ، ولم کن
تهیونگ : این چندومین باره داری بهم تهمت میزنی بی ادبی می کنی کاری که حتی اطرافیان نزدیکم هم جرئتشو ندارن ولی من همیشه کار خودمو میکنم ، الانم میخوام مزه شون کنم ببینم چه طعمی داره
بی توجه به عر زدن هاش لبامو رو لباش گشذاشتم و گاز گرفتم با دستاش سیع کرد منو از خودش دور کنه..
با چشمای ترسیده بهم نگاه می کرد و بعد سیع کرد خودشو از بغلم بیرون بکشه
محکم بغلش کردم تا نتونه خودشو از بغلم بیرون بکشه به سمت تخت بردمش
ا.ت : ولم کن عوضی ، به من دست نزن ولم کن (داد زد)
بی تفاوت به حرفاش پرتش کردم رو تخت و روش خیمه زدم به لباش نگاهی انداختم دستمو به سمت لباش بردم و لمسشون کردم
تهیونگ :میدونی چیه ا.ت تو اولین کسی هستی که اینحوری باهام برخورد میکنه
از اون جایی که عاقبت خوبی برات نداره پس بهتره اون دهنتو ببندی( با لج و عصبانیت)
ا.ت ؛ تو...اسم منو از کجا میدونی؟
تهیونگ : همین الان بهت گفتم دهنتو ببندی مثل اینکه حرف تو کتت نمیره
ا.ت : اختیار من دست خودمه نه........
پریدم وسط حرفش
تهیونگ : الان اختیارت دست منه
ا.ت خواست حرف بزنه که دستمو رو دهنش گذاشتم
تهیونگ : فقط ساکت شو و هیچی نگو فهمیدی؟
دستمو از رو دهنش برداشتم فقط داشت نگاهم میکرد صورتمو بردم نزدیکش که صورتشو عقب برد با دست چپم کمرشو گرفتم و با دست راستم صورتشو!
صورتشو نزدیک صورتم بردم که دستاشو رو س*ینم گذاشت و خواست منو از خودش دور کنه به دستاش نگاه کردم
تهیونگ: حتی با این دستای ضعیفت نمی تونی جلو مو بگیری
ا.ت : ازم دور شو تو فقط ی مرد حوس بازی
تهیونگ : خوبه چی دارم می شنوم حوس باز؟ تو این طوری فکر می کنی؟ تو فکر می کنی من حوس بازم؟
ا.ت : فکر نمی کنم مطمئنم ، ولم کن
تهیونگ : این چندومین باره داری بهم تهمت میزنی بی ادبی می کنی کاری که حتی اطرافیان نزدیکم هم جرئتشو ندارن ولی من همیشه کار خودمو میکنم ، الانم میخوام مزه شون کنم ببینم چه طعمی داره
بی توجه به عر زدن هاش لبامو رو لباش گشذاشتم و گاز گرفتم با دستاش سیع کرد منو از خودش دور کنه..
۹.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.