ملکه ی کشور!"
ملکهی کشور!"
part.3🌿🕊
*تهیونگ: صدای قدم میشنیدم که پدر کلارا وارد شد
پدر: تهیونگ تو امشب....."نگاهش به کلارا افتاد"
"تهیونگ ولش کرد و کلارا افتاد پایین"
کلارا: اخخخ پدصگگگگگگ چرا اینجوری میکنیییی
پدر: تاهمو نکرد... نکشتین خواستم بگم امشب اینجا میمونیتهیونگ"خیلیتندحرفشوگفتودروبست"
کلارا: بیا همینو میخواستیی
تهیونگ: تو گریه کردی دلم به حالت سوخت بغلت کردم"روشوعیناینپسرتخسااونوریکرد"
کلارا: برو بابا.... تشک و بالشت داخل کمد هست برو بردار پهن کن بکپ
تهیونگ: یعنی من قراره رو زمین بخوابم؟؟
جوک قشنگی بود عزیزم
کلارا: جوک نبود....واقعی بود"اینواگعیهیاکیکه؟"
تهیونگ: تو میتونی رو زمین بخوابی ولی من نمیخوابمم
کلارا: بگیر بکپ بابا
تهیونگ اومد سمت کلارا و اونطرف تخت خوابید.
***
"صبح"
*کلارا: با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
کی سر صبح زنگ میزنه اخهه
به ساعت نگاه کردم....تازه ساعت یکههه کی سر صبح بهمزنگ زده
سیو مزاحم همیشگی نمایان شد...جونگکوک بود
اخه این پسر براچی باید الان بهم زنگ بزنه
زدم روی call back که جواب داد
جونگکوک: کلارا من با تو بیرونم اگه کسی زنگ زد بهت بگو پیشتم
کلارا: برو گمشو بابا
جونگکوک: برات شیرکاکائو نوتلا و غذا و خوراکی میگیرم
کلارا: اگه فکر کردی میتونی منو با خوراکی خر کنی
باید بگم درست فکر کردی
حالام برو مزاحم وقت ارزشمندم نشو
جونگکوک:باتو بیرونم ه.....
*کلارا:قطع کرد..... ایشش مزاحم
و دوباره گرفت خوابید یکم تکون خورد که یهو تو بغل گرمی رفت
هوففف این چرا بغلم کرد از شدت خستگی همونجور خوابش برد
part.3🌿🕊
*تهیونگ: صدای قدم میشنیدم که پدر کلارا وارد شد
پدر: تهیونگ تو امشب....."نگاهش به کلارا افتاد"
"تهیونگ ولش کرد و کلارا افتاد پایین"
کلارا: اخخخ پدصگگگگگگ چرا اینجوری میکنیییی
پدر: تاهمو نکرد... نکشتین خواستم بگم امشب اینجا میمونیتهیونگ"خیلیتندحرفشوگفتودروبست"
کلارا: بیا همینو میخواستیی
تهیونگ: تو گریه کردی دلم به حالت سوخت بغلت کردم"روشوعیناینپسرتخسااونوریکرد"
کلارا: برو بابا.... تشک و بالشت داخل کمد هست برو بردار پهن کن بکپ
تهیونگ: یعنی من قراره رو زمین بخوابم؟؟
جوک قشنگی بود عزیزم
کلارا: جوک نبود....واقعی بود"اینواگعیهیاکیکه؟"
تهیونگ: تو میتونی رو زمین بخوابی ولی من نمیخوابمم
کلارا: بگیر بکپ بابا
تهیونگ اومد سمت کلارا و اونطرف تخت خوابید.
***
"صبح"
*کلارا: با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
کی سر صبح زنگ میزنه اخهه
به ساعت نگاه کردم....تازه ساعت یکههه کی سر صبح بهمزنگ زده
سیو مزاحم همیشگی نمایان شد...جونگکوک بود
اخه این پسر براچی باید الان بهم زنگ بزنه
زدم روی call back که جواب داد
جونگکوک: کلارا من با تو بیرونم اگه کسی زنگ زد بهت بگو پیشتم
کلارا: برو گمشو بابا
جونگکوک: برات شیرکاکائو نوتلا و غذا و خوراکی میگیرم
کلارا: اگه فکر کردی میتونی منو با خوراکی خر کنی
باید بگم درست فکر کردی
حالام برو مزاحم وقت ارزشمندم نشو
جونگکوک:باتو بیرونم ه.....
*کلارا:قطع کرد..... ایشش مزاحم
و دوباره گرفت خوابید یکم تکون خورد که یهو تو بغل گرمی رفت
هوففف این چرا بغلم کرد از شدت خستگی همونجور خوابش برد
۳.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.