ملکه ی کشور!"
ملکهی کشور!"
part.4🌿🕊
*کلارا:
با تکون خوردنم بیدار شدم
کلارا: هوم...چیه
تهیونگ: بلند شو وسایلتو جمع کن
کلارا: براچیی
تهیونگ: وای خدا با کی همدست شدم
ساعت دو نیمهه مگه نمیخوای فرار کنیمم
*کلارا: وایییی دیر شددد
جت زده بلند شد
کلارا: شونم کو
این موهای وز و چجوری قراره شونه کنمم
باید برمحموم ولی طول میکشهه
وای لباسامم
کومککک
تهیونگ: اروم باش زلزله
کلارا: راز ارامشت چیه؟
تهیونگ: خوردن قرص ارام بخش....
حرف اضافه نزن
برو حموم من وسایلت رو جمع میکنم فرفری
کلارا: چرا اونموقع که بهم پیشنهاد کراتین دادن قبول نکردم
تهیونگ: گمشو بروووو
*کلارا: به ساعت نگاه کردم...پوکر فیس به تهیونگ نگاه کردم و لب زدم
تازه ساعت دوعهه
تهیونگ: اگه میگفتم یک و چهل دقیقهس بیدار میشدی زلزله؟
کلارا: عیششش
و به سمت حموم حرکت کرد
یه دوش ده دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون که دیدم چهار تا چمدون جلومه
کلارا: چرا انقد چمدون
تهیونگ: خب... حقیقتا.... نمیدونستم چیارو باید بزارم پس نصف کمدتو گذاشتم تو چمدون
تو چمدون مشکیه کفش هست
تو صورتیه لباس زیر
تو قهوه ایه لوازم ارایشیت
تو سفیده حوله،مایو،پتو،بالشت،تشک و جعبه کمک های اولیه
کلارا: داداشششش ارومم چرا انقد زیادد
تهیونگ: .....
کلارا: هعیی .... برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
تهیونگ: برم بیرون میفهمن
*کلارا: عیش پسره رومخ رفتم داخل حموم ، لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون
عطر خنکی زدم ... اماده امی گفتم و بی سرو صدا از اتاق رفتیم بیرون
از عمارت هم رفتیم بیرون ، سوار ماشین شدیم و اول رفتیم بانک و یه حساب باز کردیم و همه ی پول هارو ریختیم داخل اون کارت
بعد رفتیم فرودگاه، سوار جت شدیمو رفتیم ایران
به خاطر این رفتیم ایران اگه دنبالمون گشتن به ذهنشون نمیرسید که ما ایرانیم
تا اونجا ۱۶ ساعت راه بود
وقتی رسیدیم اونجا ظهر بود خیلی گرم بود خدایی
یهو یه ون که روش نوشته بود پلیس جلومون ظاهر شد
پشمامون ریخته بود بهمون گفتن بریم داخل ون چاره ای نداشتیم رفتیم اونجا و یه شکلات دادن و گفتن
welcome to iran
به ایران خوش اومدی
part.4🌿🕊
*کلارا:
با تکون خوردنم بیدار شدم
کلارا: هوم...چیه
تهیونگ: بلند شو وسایلتو جمع کن
کلارا: براچیی
تهیونگ: وای خدا با کی همدست شدم
ساعت دو نیمهه مگه نمیخوای فرار کنیمم
*کلارا: وایییی دیر شددد
جت زده بلند شد
کلارا: شونم کو
این موهای وز و چجوری قراره شونه کنمم
باید برمحموم ولی طول میکشهه
وای لباسامم
کومککک
تهیونگ: اروم باش زلزله
کلارا: راز ارامشت چیه؟
تهیونگ: خوردن قرص ارام بخش....
حرف اضافه نزن
برو حموم من وسایلت رو جمع میکنم فرفری
کلارا: چرا اونموقع که بهم پیشنهاد کراتین دادن قبول نکردم
تهیونگ: گمشو بروووو
*کلارا: به ساعت نگاه کردم...پوکر فیس به تهیونگ نگاه کردم و لب زدم
تازه ساعت دوعهه
تهیونگ: اگه میگفتم یک و چهل دقیقهس بیدار میشدی زلزله؟
کلارا: عیششش
و به سمت حموم حرکت کرد
یه دوش ده دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون که دیدم چهار تا چمدون جلومه
کلارا: چرا انقد چمدون
تهیونگ: خب... حقیقتا.... نمیدونستم چیارو باید بزارم پس نصف کمدتو گذاشتم تو چمدون
تو چمدون مشکیه کفش هست
تو صورتیه لباس زیر
تو قهوه ایه لوازم ارایشیت
تو سفیده حوله،مایو،پتو،بالشت،تشک و جعبه کمک های اولیه
کلارا: داداشششش ارومم چرا انقد زیادد
تهیونگ: .....
کلارا: هعیی .... برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
تهیونگ: برم بیرون میفهمن
*کلارا: عیش پسره رومخ رفتم داخل حموم ، لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون
عطر خنکی زدم ... اماده امی گفتم و بی سرو صدا از اتاق رفتیم بیرون
از عمارت هم رفتیم بیرون ، سوار ماشین شدیم و اول رفتیم بانک و یه حساب باز کردیم و همه ی پول هارو ریختیم داخل اون کارت
بعد رفتیم فرودگاه، سوار جت شدیمو رفتیم ایران
به خاطر این رفتیم ایران اگه دنبالمون گشتن به ذهنشون نمیرسید که ما ایرانیم
تا اونجا ۱۶ ساعت راه بود
وقتی رسیدیم اونجا ظهر بود خیلی گرم بود خدایی
یهو یه ون که روش نوشته بود پلیس جلومون ظاهر شد
پشمامون ریخته بود بهمون گفتن بریم داخل ون چاره ای نداشتیم رفتیم اونجا و یه شکلات دادن و گفتن
welcome to iran
به ایران خوش اومدی
۳.۷k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.