تکپارتی
#تکپارتی
وقتی میفهمی پارتنرت مافیاست
سلام من ا.ت هستم و 19 سالمه و پارتنر کوک هستم
~~~
سلام من جونگکوک هستم و 27 سالمه یک پارتنر دارم به اسم ا.ت ولی نمیدونه من مافیام
~~~
ویو ا.ت :
صبح زود از خواب بیدار میشدم
معمولا ظهر ها از خواب بیدار میشدم
خواستم از تختم بلند شم که صدای کوک رو شنیدم که داشت با تلفن صحبت میکرد
خودمو زدم به خواب چون هر وقت من پیشش بودم تلفن رو یا جواب نمیداد یا وقتی سر میرسیدم سریع قطع میکرد
(علامت جونگکوک+ علامت ا.ت_)
+خیلی خوب خونسردی خودتون رو حفظ کنید ما قوی ترین باند مافیای جهان هستیم پس بدون استرس بجنگید منم الان خودمو میرسونم
چیییی جونگکوک یک مافیاست
نه نه نه نمیتونه پاتنر من یک مافیا باشه باید کاری کنم ...
کوک اومد توی اتاق از زیر چشم دیدمش یک کت و شلوار رسمی و یک عطر تلخ زده بود
با سرعت از اتاق زد بیرون
میخواستم بلند شم که با صدای قدم هاش دوباره خودمو زدم بخواب
برگشت سمت اتاق
فکر میکردم چیزی جا گذاشته ولی یه بوسه به سرم زد و رفت
از تخت بلند شدم
از امارت خارج شده بود
رفتم کارای لازم بعد از خواب رو انجام دادم
به اندازه ی دوتا چمدون بزرگ وسیله جمع کردم
لباس پوشیدم و رفتم از گاوصندوق مقداری زیاد پول ریختم توی کیف دستیم
و از امارت خارج شدم
میخواستم برم از سئول که دیگه کوک من رو پیدا نکنه
~~~
ویو کوک :
ماموریتم به پایان رسیده بود و خیلی خسته سوار ماشین به سمت امارت رفتم
وقتی وارد امارت شدم ا.ت نبود
کلی ا.ت رو صدا زدم و بیشتر جاهای امارت رو گشتم
یونجی یکی از خدمت کارا بهم گفت که امروز ا.ت با دوتا چمدون بزرگ از خونه خارج شده
مغز از سرم بیرون رفت
یعنی چی یعنی ا.ت فرار کرده
گفتم همه جای شهر رو دنبال ا.ت بگردن
و خودمم راه افتادم توی خیابونا دنبال ا.ت بودم که هاکان یکی از نگهبان ها تماس گرفت
+بله؟؟؟
هاکان : رئیس ما ملکه رو پیدا کردیم داخل فرودگاه
+خیلی خوب الان خودمو میرسونم
~~~
ویو ا.ت :
بلیت گرفته بودم و داشتم میرفتم سمت هواپیما ها که نگهبان های کوک رو دیدم
چمدون هم رو انداختم روی زمین و دوییدم سمت درب خروجی که گرفتنم
یکمی بعد کوک رو دیدم
+ا.ت
_دور شو تو یک مافیایی (داد)
+خیلی خوب داد نزن
_چرا که همه ...
سیاهی
~~~
یکمی بعد خودمو روی تخت دیدم اب پرتقال و کیک و شیرینی و کلی چیز روی میز کناری بود
+ا.ت چرا فرار کردی
_تو یک مافیایی ممکنه به من اسیب بزنی و اذیتم کنی
+ا.ت هواست باشه من هرچی و هر کسی هم که باشم تو برای من ارزش زیادی داری و اجازه نمیدم اسیب ببینی
همدیگه رو بقل کردن و سال ها به خوبی و خوشی زندگی کردند🥹
~~~
پایان
وقتی میفهمی پارتنرت مافیاست
سلام من ا.ت هستم و 19 سالمه و پارتنر کوک هستم
~~~
سلام من جونگکوک هستم و 27 سالمه یک پارتنر دارم به اسم ا.ت ولی نمیدونه من مافیام
~~~
ویو ا.ت :
صبح زود از خواب بیدار میشدم
معمولا ظهر ها از خواب بیدار میشدم
خواستم از تختم بلند شم که صدای کوک رو شنیدم که داشت با تلفن صحبت میکرد
خودمو زدم به خواب چون هر وقت من پیشش بودم تلفن رو یا جواب نمیداد یا وقتی سر میرسیدم سریع قطع میکرد
(علامت جونگکوک+ علامت ا.ت_)
+خیلی خوب خونسردی خودتون رو حفظ کنید ما قوی ترین باند مافیای جهان هستیم پس بدون استرس بجنگید منم الان خودمو میرسونم
چیییی جونگکوک یک مافیاست
نه نه نه نمیتونه پاتنر من یک مافیا باشه باید کاری کنم ...
کوک اومد توی اتاق از زیر چشم دیدمش یک کت و شلوار رسمی و یک عطر تلخ زده بود
با سرعت از اتاق زد بیرون
میخواستم بلند شم که با صدای قدم هاش دوباره خودمو زدم بخواب
برگشت سمت اتاق
فکر میکردم چیزی جا گذاشته ولی یه بوسه به سرم زد و رفت
از تخت بلند شدم
از امارت خارج شده بود
رفتم کارای لازم بعد از خواب رو انجام دادم
به اندازه ی دوتا چمدون بزرگ وسیله جمع کردم
لباس پوشیدم و رفتم از گاوصندوق مقداری زیاد پول ریختم توی کیف دستیم
و از امارت خارج شدم
میخواستم برم از سئول که دیگه کوک من رو پیدا نکنه
~~~
ویو کوک :
ماموریتم به پایان رسیده بود و خیلی خسته سوار ماشین به سمت امارت رفتم
وقتی وارد امارت شدم ا.ت نبود
کلی ا.ت رو صدا زدم و بیشتر جاهای امارت رو گشتم
یونجی یکی از خدمت کارا بهم گفت که امروز ا.ت با دوتا چمدون بزرگ از خونه خارج شده
مغز از سرم بیرون رفت
یعنی چی یعنی ا.ت فرار کرده
گفتم همه جای شهر رو دنبال ا.ت بگردن
و خودمم راه افتادم توی خیابونا دنبال ا.ت بودم که هاکان یکی از نگهبان ها تماس گرفت
+بله؟؟؟
هاکان : رئیس ما ملکه رو پیدا کردیم داخل فرودگاه
+خیلی خوب الان خودمو میرسونم
~~~
ویو ا.ت :
بلیت گرفته بودم و داشتم میرفتم سمت هواپیما ها که نگهبان های کوک رو دیدم
چمدون هم رو انداختم روی زمین و دوییدم سمت درب خروجی که گرفتنم
یکمی بعد کوک رو دیدم
+ا.ت
_دور شو تو یک مافیایی (داد)
+خیلی خوب داد نزن
_چرا که همه ...
سیاهی
~~~
یکمی بعد خودمو روی تخت دیدم اب پرتقال و کیک و شیرینی و کلی چیز روی میز کناری بود
+ا.ت چرا فرار کردی
_تو یک مافیایی ممکنه به من اسیب بزنی و اذیتم کنی
+ا.ت هواست باشه من هرچی و هر کسی هم که باشم تو برای من ارزش زیادی داری و اجازه نمیدم اسیب ببینی
همدیگه رو بقل کردن و سال ها به خوبی و خوشی زندگی کردند🥹
~~~
پایان
۱۴.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.