تکپارتی
#تکپارتی
سلام من ات هستم 22سالمه 1ساله ازدواج کردم اونم با بزرگترین مافیا کره جئون جونگ کوک من دوسش داشتم اونم منو ولی چند روز پیش به خاطر اینکه دعوام کرد و قهر کرد باهام من خیلی ناراحتم هر کاری میکنم اشتی
نمیکنه
تویی افکارم بودم که رعد برق شدیدی زد منم چون فوبیای رعد برق داشتم جیغ زدم و رفتم تو دفتر کوک
ات: کو......
کوک: برو بیرون کار دارم
ات: ولی.........
کوک: گفتم برو بیرون (با داد)
ات؛: کوک تروخدا.......... صدای رعد برق زد جیغ
تازه فهمیدم برای چی اومده رفتم بغلش کردم هسسی اروم باش موهاشو ناز میکیرم تا اروم بشه ولی نمی شد ات زندگیم هیچی نیست
باشه لباسام از شدت گریش خی. س شده بود ای خدا رو سرامیک نشسته بود ات بلند شو زمین سرده ات عزیزم
ات: هق هق کوک می هق مترسم هق
کوک: نترس من پیشتم بلند شو بلندی نمی شد خودم بلندش کردم
گذاشتمش رو میز کارم و پارچه برداشتم و اب ریختم تو لیوان دادم بهش دستاش میلرزید
کوک: قربونت برم من نترس هیچی نیست
رنگ پریده بود دوباره رعد برق زد که ات ترسید
لیوان از دستش افتاد سریع بغلش کردم
ات بیا بخواب بیا بغلم قربونت برم
ات: م. میشه منو ببخشی هق هق
کوک: الان وقتش نیست
ات: لطفا هق هق
کوک: باشه عزیزم باشه بخواب
عین یه برگه مچاله اومد بغلم گوشاشو کرفتم که رعد برق زد نشنوه
ات: برام هق اهنگ بخون هق لطفا
کوک: ایگو گربه ی قشنگم باشه
شروع کردم به اهنگ Still with you
رو خوندم 10مین بعد ات همونجوری تو بغلم خوابید اشکاشو پاک کردم و برای استایل بغلش کردم بردمش اتاق مشترکمون و گذاشتمش رو تخت و خودم بغلش خوابیدن کشیدمش بغلم خوابیدیم:)
پایان
سلام من ات هستم 22سالمه 1ساله ازدواج کردم اونم با بزرگترین مافیا کره جئون جونگ کوک من دوسش داشتم اونم منو ولی چند روز پیش به خاطر اینکه دعوام کرد و قهر کرد باهام من خیلی ناراحتم هر کاری میکنم اشتی
نمیکنه
تویی افکارم بودم که رعد برق شدیدی زد منم چون فوبیای رعد برق داشتم جیغ زدم و رفتم تو دفتر کوک
ات: کو......
کوک: برو بیرون کار دارم
ات: ولی.........
کوک: گفتم برو بیرون (با داد)
ات؛: کوک تروخدا.......... صدای رعد برق زد جیغ
تازه فهمیدم برای چی اومده رفتم بغلش کردم هسسی اروم باش موهاشو ناز میکیرم تا اروم بشه ولی نمی شد ات زندگیم هیچی نیست
باشه لباسام از شدت گریش خی. س شده بود ای خدا رو سرامیک نشسته بود ات بلند شو زمین سرده ات عزیزم
ات: هق هق کوک می هق مترسم هق
کوک: نترس من پیشتم بلند شو بلندی نمی شد خودم بلندش کردم
گذاشتمش رو میز کارم و پارچه برداشتم و اب ریختم تو لیوان دادم بهش دستاش میلرزید
کوک: قربونت برم من نترس هیچی نیست
رنگ پریده بود دوباره رعد برق زد که ات ترسید
لیوان از دستش افتاد سریع بغلش کردم
ات بیا بخواب بیا بغلم قربونت برم
ات: م. میشه منو ببخشی هق هق
کوک: الان وقتش نیست
ات: لطفا هق هق
کوک: باشه عزیزم باشه بخواب
عین یه برگه مچاله اومد بغلم گوشاشو کرفتم که رعد برق زد نشنوه
ات: برام هق اهنگ بخون هق لطفا
کوک: ایگو گربه ی قشنگم باشه
شروع کردم به اهنگ Still with you
رو خوندم 10مین بعد ات همونجوری تو بغلم خوابید اشکاشو پاک کردم و برای استایل بغلش کردم بردمش اتاق مشترکمون و گذاشتمش رو تخت و خودم بغلش خوابیدن کشیدمش بغلم خوابیدیم:)
پایان
۲۸.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.