Love with die
Love with die
Part ۲۸
*
ا/ت: با هم لباسامونو پوشیدیم و کوک رفت بیرون تا من راحت پدمو بزارم وقتی رفتم بیروت دیدم یورا و یونا بیدارن و وول میخورن کنار جین و تهیونگ کوک یورا رو برداشت منم یونا رو* کوک..یورا رو باید پوشکش عوض کنی( آروم) ( پوزخند)
کوک:نههه( آروم)😫
ا/ت: خنده*
کوک: یونا رو بدع به من تو یورا رو بگیر
ا/ت: دیگه دیره بیب😂
کوک: کوفت!..آخه دخترععع ( تا الان فقط پوشک جونگ یول رو عوض کردم)
ا/ت: چی میشه؟..بدوو زر نزن
کوک: خیلی خب
ا/ت: این همه پدردختری میکنه سر یک پوشک میخوای بهم بزنی؟.. نوچ نوچ نوچ
کوک:😑 خیلی خب..بیا اینجا ببینم دختر!.. بردمش اتاقش تا بزارمش رو میز مخصوصش*.. راستی ا/ت من ساعت شش برام ماموریت پیش اومده..دیروقت برمیگردم آنیا و لیا و آنا و هانا دارن میان
ا/ت: راستی دوقلو هام میان ( رفتم دم در اتاق تا اگه کمکی خواست بهش بکنم)
کوک: لورا و لیرا؟
ا/ت:آرع
کوک: کی؟..
ا/ت: ساعت 7
کوک: آخیششش تموم شد
ا/ت: ایشش فقط بلدی نق بزنی
کوک:چشم غره*
ا/ت: حق نداری به من اینطوری نگاه کنی!..( دمپایی مو در آوردم)
کوک: میخوای دستای گوشیمو بمالم بهت؟!
ا/ت: جرعت داری نزدیک شی؟!
کوک:*
ا/ت: جیغ خفیف* کوکک ملت خوابن..کثیف!..برو دستاتو بشور من لباسشو میپوشونم*.. یونا رو گذاشتم زمین و شروع کردم به عوض کردن لباس های یورا.. حصار بچه ها رو کشیدم و و بیسیمشون رو فعال کردم و رفتم آشپز خونه بیسیم خودمو گذاشتم روی جزیرع و نشستم روی صندلی و سرمو گذاشتم روی جزیرع که کوک اومد کخ سرمو بلند کردم و اون شروع کرد به ماساژ دادنم*
کوک: حالت خوبع؟
ا/ت: قوس دادن کمر* کمرم درد میکنه!
کوک: صبر کن.. براید بغلش کردم و بردمش اتاق به روی شکم خوابوندمش و کمرشو ماساژ دادم*
ا/ت: آخیشششش..به به
کوک: لبخند* خب بگو دیگه ماساژ میخوای
ا/ت: از کجا میدونستم..یونا و یورا!
کوک: بیسیممو نشونش دادم*!. نگران نباش
ا/ت: ساعت چنده؟
کوک: 4:00
ا/ت: چقدر زمان زود میگذرههه..من هنوز ناهار درست نکردمممم..خاکم به سرمم
کوک:😂.. آرومم باش من که نمیخورم...صبحونه زیاد خوردم..مطمعئم هیونگام چون کیک خوردن گشنشون نیست..برای تو هم الان یک چیزی بگو درست کنم
ا/ت: گشنم نیست
کوک: غلط کردی..
ا/ت: نمیخوام خوو
کوک: ا/تتت!
ا/ت:صبر کن..واییی..هوس هوبا کجوک کردم
کوک: زدم تو سرم* بخدا تو دیگه بچه ها رو بدنیا آوردی😫.. پس این ویار هاتو از کجا میارییی..قبل بار داری پس از بارداری پس از زایمان کلا درحال ویار کردنی..بسته خوو
ا/ت: معذرت میخوام..ولش کن ( دلم شکست ولی راست میگه خیلی ویار میکنم)
کوک: داشت سعی میکرد ناراحت بودنشو مخفی کنه که خندیدم*.. شوخی کردم خوشگلم الان برات درست میکنم..صبر کن
ا/ت: نمیخوام
کوک: آقا معذرت میخوام غلط کردم..الان رفتم نگاه*.. شوخی کردم باهات
ا/ت: باشع
Part ۲۸
*
ا/ت: با هم لباسامونو پوشیدیم و کوک رفت بیرون تا من راحت پدمو بزارم وقتی رفتم بیروت دیدم یورا و یونا بیدارن و وول میخورن کنار جین و تهیونگ کوک یورا رو برداشت منم یونا رو* کوک..یورا رو باید پوشکش عوض کنی( آروم) ( پوزخند)
کوک:نههه( آروم)😫
ا/ت: خنده*
کوک: یونا رو بدع به من تو یورا رو بگیر
ا/ت: دیگه دیره بیب😂
کوک: کوفت!..آخه دخترععع ( تا الان فقط پوشک جونگ یول رو عوض کردم)
ا/ت: چی میشه؟..بدوو زر نزن
کوک: خیلی خب
ا/ت: این همه پدردختری میکنه سر یک پوشک میخوای بهم بزنی؟.. نوچ نوچ نوچ
کوک:😑 خیلی خب..بیا اینجا ببینم دختر!.. بردمش اتاقش تا بزارمش رو میز مخصوصش*.. راستی ا/ت من ساعت شش برام ماموریت پیش اومده..دیروقت برمیگردم آنیا و لیا و آنا و هانا دارن میان
ا/ت: راستی دوقلو هام میان ( رفتم دم در اتاق تا اگه کمکی خواست بهش بکنم)
کوک: لورا و لیرا؟
ا/ت:آرع
کوک: کی؟..
ا/ت: ساعت 7
کوک: آخیششش تموم شد
ا/ت: ایشش فقط بلدی نق بزنی
کوک:چشم غره*
ا/ت: حق نداری به من اینطوری نگاه کنی!..( دمپایی مو در آوردم)
کوک: میخوای دستای گوشیمو بمالم بهت؟!
ا/ت: جرعت داری نزدیک شی؟!
کوک:*
ا/ت: جیغ خفیف* کوکک ملت خوابن..کثیف!..برو دستاتو بشور من لباسشو میپوشونم*.. یونا رو گذاشتم زمین و شروع کردم به عوض کردن لباس های یورا.. حصار بچه ها رو کشیدم و و بیسیمشون رو فعال کردم و رفتم آشپز خونه بیسیم خودمو گذاشتم روی جزیرع و نشستم روی صندلی و سرمو گذاشتم روی جزیرع که کوک اومد کخ سرمو بلند کردم و اون شروع کرد به ماساژ دادنم*
کوک: حالت خوبع؟
ا/ت: قوس دادن کمر* کمرم درد میکنه!
کوک: صبر کن.. براید بغلش کردم و بردمش اتاق به روی شکم خوابوندمش و کمرشو ماساژ دادم*
ا/ت: آخیشششش..به به
کوک: لبخند* خب بگو دیگه ماساژ میخوای
ا/ت: از کجا میدونستم..یونا و یورا!
کوک: بیسیممو نشونش دادم*!. نگران نباش
ا/ت: ساعت چنده؟
کوک: 4:00
ا/ت: چقدر زمان زود میگذرههه..من هنوز ناهار درست نکردمممم..خاکم به سرمم
کوک:😂.. آرومم باش من که نمیخورم...صبحونه زیاد خوردم..مطمعئم هیونگام چون کیک خوردن گشنشون نیست..برای تو هم الان یک چیزی بگو درست کنم
ا/ت: گشنم نیست
کوک: غلط کردی..
ا/ت: نمیخوام خوو
کوک: ا/تتت!
ا/ت:صبر کن..واییی..هوس هوبا کجوک کردم
کوک: زدم تو سرم* بخدا تو دیگه بچه ها رو بدنیا آوردی😫.. پس این ویار هاتو از کجا میارییی..قبل بار داری پس از بارداری پس از زایمان کلا درحال ویار کردنی..بسته خوو
ا/ت: معذرت میخوام..ولش کن ( دلم شکست ولی راست میگه خیلی ویار میکنم)
کوک: داشت سعی میکرد ناراحت بودنشو مخفی کنه که خندیدم*.. شوخی کردم خوشگلم الان برات درست میکنم..صبر کن
ا/ت: نمیخوام
کوک: آقا معذرت میخوام غلط کردم..الان رفتم نگاه*.. شوخی کردم باهات
ا/ت: باشع
- ۱۹.۷k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط