عشقباطعمتلخ part

#عشق_باطعم_تلخ #part75

خاله پریا با عصبانیت دست آیناز رو کشید.
- ببخشید؛ ولی شما کی باشید که به پسر من امر و نهی کنید!
آیناز محکم دست مامان پریا رو پرت کرد، دلم می‌خواست برم خفه‌ش کنم؛ آخه با چه جرعتی این‌کار رو می‌کرد!
- بسه خاله پریا!
خاله پریا عصبی، محکم زد روی گونه آیناز...
یه لحظه همه‌مون سکوت کردیم ولی خوب کرد دخترِ... پرهام محکم دستش رو کشید روی صورتش.
- آیناز، خفه شو برو بیرون!
این‌قدر پرهام این حرف رو با جدیت تمام گفت، که من جای آیناز ترسیدم. این‌بار فرحان پیش قدم شد.
- خاله پریا شما لطفاً آروم باشید.
آیناز دندون‌هاش روی هم فشار داد و نگاهی به پرهام کرد.
- متأسفم که همه چی رو، زود فراموش کردید!
بعد از گفتن این حرف اتاق رو ترک کرد؛ پرهام چشم‌هاش رو بست خیلی سعی می‌کرد، آروم باشه.
فرحان هم دست خاله پریا رو گرفت برد، بیرون و با چشم بهم اشاره کرد که پرهام رو آروم کنم.
آخه من چطور این‌و آروم کنم؟ من که اصلاً نمی‌دونم چظور آروم میشه؟! چطور عصبی میشه؟!
به سمت پرهام رفتم...
- پرهام آروم باش، تموم شد.
اینم روش آنا برای آروم کردن، از قبل من مهارتی توی آروم کردم بقیه نداشتم، تازه این‌و گفتم شاهکار کردم؛ چون من همیشه اوضاع رو میزنم بدتر و داغون می‌کردم.
چشم‌هاش رو باز کرد...
- تازه شروع شده، این‌ دعواها تموم شدنی نیست!
با تعجب زل زدم بهش.
- یعنی چی؟
خیره شد بهم، از طرز این‌جور نگاهای مظلومش خیلی خوشم می‌اومد؛ ولی کاشکی این همیشه این‌جوری بود.
کلافه دستش روی موهاش کشید.
- قضیه پبچیدست، الان سرم خیلی درد می‌کنه هر وقت حالم بهتر شد، برات تعریف می‌کنم اوکی؟

ادامه در کامنت...
دیدگاه ها (۳)

#عشق_باطعم_تلخ #part76کلی حرف زدیم؛ از شهرزاد نامرد پرسیدم گ...

#عشق_باطعم_تلخ #part77کلافه دستش رو کشید روی موهاش...- چون ک...

#عشق_باطعم_تلخ #part74 «آنا»گوشیم رو روشن کردم چندتا میس‌کا...

#عشق_باطعم_تلخ #part73با صدای آشنا چشم‌هام رو باز کردم، اولش...

𝑭𝒓♡𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹³" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط