فیک ددی های وحشی پارت هیژدهم

کوک: آهان داری میگی پسر دورت نیست؟
ات: آره
تهیونگ: کوک سان بود
کوک: خوب چی میگفت؟
ته: به ی مهمونی دعوتمون کردو گفت ات هم بیاریم
کوک: آها اونوقت چرا
ته: منم نمیدونم
ات: من حوصله ی مهمونی ندارم، از روی صندلیش بلند شد و به سمت اتاقش رفت
کوک: این الان کجا رفت
ته:: یعنی قهر کرد
کوک: نمیدونم
ات از پله ها با لباس بیرونی امد پایین و رو به پسرا گفت: من دارم میرم دانشگاه، خدافظ
ته: هاا تو مگه امروز کلاس داری
ات: دارم که میرم
کوک: خوشبگذره بیبی
ات: رفتم و سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه رفتم
از ماشین پیاده شدم و وارد دانشگاه شدم
یونا: اتتتت وایییی دختر چقدر دلم برات تنگ شده بود
ات: دل منم تنگ شده بود
یونا: چیکار میکردی کلک
ات: پیش تهکوک بودم
یونا: پس بگو پیش ددی هات بودی که به من زنگ نزدی
ات:(خنده) بله تا وقتی اونا باشن چرا تو
یونا:(خنده) مرگ کصکش
ات: بیا بریم الان کلاس شروع میشه
یونا: اوکی
ات و یونا به سمت کلاس رفتن

فلش بک به دو ساعت بعد
ات: آخیشش بلاخره کلاس تموم شد
یونا: هیی دختر بیا برم کافه
ات: اوکی بریم
ات و یونا سوار ماشین ات شدن و رفتن ی کافه
یونا: وایی من شیرکاکائو میخوام
ات: منم شیرموز
ات و یونا داشتن با هم حرف میزدن که گوشی ات زنگ خورد
دیدگاه ها (۳)

استایل ات واسه دانشگاه

فیک ددی های وحشی پارت نوزدهم

فیک ددی های وحشی پارت هفدهم

فیک ددی های وحشی پارت شونزدهم

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط