ازدواج سوری فصل دو پارت 26(پارت قبلی ها در پیج elina elah
ازدواج سوری فصل دو پارت 26(پارت قبلی ها در پیج elina_elahi هس، اومدین گزارش کردین پیجمو مسدود کردن)
دکتر ـ خبر اول اینه که همسرتون یه هفتس که حامله بودن و الان بچه از بین رفته
کوک ـ چی؟
دکتر ـ و خبر دوم اینکه که بخاطر ضربه های که به شکمشون وارد شده بچه مرده و..
کوک ـ و چی؟
دکتر ـ و اینکه رحمسون پاره شده و 95 درصد نمی تونن صاحب بچه بشن
قلبم با اینا هزار تیکه شد
دکتر ـ متاسفم
دکتر رفت به شیشه اتاق مینا زل زدم گریه کردم
ـ اخه چرا؟ گناهم چی بوده که این اتفاق افتاد؟
جیمین و تهیونگ از راه رسیدن
جیمین ـ جونگ کوک چیزی شده مینا حالش خوبه؟
ـ بچم مرده
تهیونگ ـ بووو؟
ـ بچم مرد و دیگه نمیتونم پدر بشم *گریه*
بچه ها بغلم کردن
ـ من اینو چه جوری به مینا بگم؟
ویو مینا
بعد چند دقیقه ناجینا اومد پیشم ماکس اکسیژن رو از روی دهنم برداشتم و اروم خودمو بلند کردم تکیه دادم به پشت تخت
ناجینا ـ سلام حالت خوبه؟
ـ اره خوبم
ناجینا ـ مینا، میخوام یه چیزیو بهت بگم
ـ چیزی شده کوک کاری کرده؟
ناجینا ـ نه، کوک حالش خوبه فقط..
ـ فقط چی؟
ناجینا ـ خب تو حامله بودی و الان اون دیگه مرده
اشک تو چشمام جمع شد
ناجینا ـ و اینکه تو دیگه نمی تونی باردار بشی
گریه هام شروع شد
ــــ زمان حال ــــ
اشک از صورتم اومد
کوک ـ اما میبینی؟ منو تو هنوز به اون پنج درصد دیگه امید داریم که یه روز قراره اون خبرو بشنویم
سرمو اوردم بالا یه بوس زدم رو لبای جونگ کوک
ـ اره درسته، منو تو منتظر اون خبریم
کوک با تمام قدرتش منو تو بغلش برد
ویو هیون ووک و نیانگ
ویو هیون ووک
از گرما بلند شدم و رفتم تو حیاط جوری که نیانگ متوجه ی من نشه
نشستم رو چمنا و اهنگ می خوندم (اهنگ روسیДетство)
ـ ازت میخوام ساکت باشی، به چشمام نگاه کنیو یه کلمه هم نگی، دیگه راجب عشقمون حرف نمیزنیم، تو منو ترک کردی پس برو زندگیتو بکن،..
+فقط برو فرار کن *متن اهنگ*
سریع برگشتمو پشت سرمو نگاه کردم دیدم نیانگ پشت سرمه و پتوشو انداخته رو شونه هام چشمام خورد به صورتش که با لبخند بهم نگاه میکنه
نیانگ ـ چیه؟ اومدم اب بخورم که دیدم اینجایی هوا هم که سرده، سردت میشه
نیانگ نشستم بغل دستم
ـ چرا ادامه ی اهنگ رو روسی خوندی؟ تو که بلد نیسیتی
نیانگ ـ کیه که اهنگ های رائوف و فایک رو نشنیده باشه؟
ـ پس فنشونی
نیانگ ـ اوهوم
حس کردم که نیانگ داره لرز میکنه رفتیم نزدیک ترش نشستم یه طرف دیگه ی پتو رو انداختم رو سر شونش (باید بگم که چون مین یونگ فرشته هست هیون ووک هم خاصیت فرشته بودن رو داره مث نیانگ که روباهه)
ویو نیانگ
هیون ووک ـ یه سوال بپرسم؟
ـ بپرس
هیون ووک ـ میشه بگی یوری چه جوری اون قلبتو شکوند؟
دکتر ـ خبر اول اینه که همسرتون یه هفتس که حامله بودن و الان بچه از بین رفته
کوک ـ چی؟
دکتر ـ و خبر دوم اینکه که بخاطر ضربه های که به شکمشون وارد شده بچه مرده و..
کوک ـ و چی؟
دکتر ـ و اینکه رحمسون پاره شده و 95 درصد نمی تونن صاحب بچه بشن
قلبم با اینا هزار تیکه شد
دکتر ـ متاسفم
دکتر رفت به شیشه اتاق مینا زل زدم گریه کردم
ـ اخه چرا؟ گناهم چی بوده که این اتفاق افتاد؟
جیمین و تهیونگ از راه رسیدن
جیمین ـ جونگ کوک چیزی شده مینا حالش خوبه؟
ـ بچم مرده
تهیونگ ـ بووو؟
ـ بچم مرد و دیگه نمیتونم پدر بشم *گریه*
بچه ها بغلم کردن
ـ من اینو چه جوری به مینا بگم؟
ویو مینا
بعد چند دقیقه ناجینا اومد پیشم ماکس اکسیژن رو از روی دهنم برداشتم و اروم خودمو بلند کردم تکیه دادم به پشت تخت
ناجینا ـ سلام حالت خوبه؟
ـ اره خوبم
ناجینا ـ مینا، میخوام یه چیزیو بهت بگم
ـ چیزی شده کوک کاری کرده؟
ناجینا ـ نه، کوک حالش خوبه فقط..
ـ فقط چی؟
ناجینا ـ خب تو حامله بودی و الان اون دیگه مرده
اشک تو چشمام جمع شد
ناجینا ـ و اینکه تو دیگه نمی تونی باردار بشی
گریه هام شروع شد
ــــ زمان حال ــــ
اشک از صورتم اومد
کوک ـ اما میبینی؟ منو تو هنوز به اون پنج درصد دیگه امید داریم که یه روز قراره اون خبرو بشنویم
سرمو اوردم بالا یه بوس زدم رو لبای جونگ کوک
ـ اره درسته، منو تو منتظر اون خبریم
کوک با تمام قدرتش منو تو بغلش برد
ویو هیون ووک و نیانگ
ویو هیون ووک
از گرما بلند شدم و رفتم تو حیاط جوری که نیانگ متوجه ی من نشه
نشستم رو چمنا و اهنگ می خوندم (اهنگ روسیДетство)
ـ ازت میخوام ساکت باشی، به چشمام نگاه کنیو یه کلمه هم نگی، دیگه راجب عشقمون حرف نمیزنیم، تو منو ترک کردی پس برو زندگیتو بکن،..
+فقط برو فرار کن *متن اهنگ*
سریع برگشتمو پشت سرمو نگاه کردم دیدم نیانگ پشت سرمه و پتوشو انداخته رو شونه هام چشمام خورد به صورتش که با لبخند بهم نگاه میکنه
نیانگ ـ چیه؟ اومدم اب بخورم که دیدم اینجایی هوا هم که سرده، سردت میشه
نیانگ نشستم بغل دستم
ـ چرا ادامه ی اهنگ رو روسی خوندی؟ تو که بلد نیسیتی
نیانگ ـ کیه که اهنگ های رائوف و فایک رو نشنیده باشه؟
ـ پس فنشونی
نیانگ ـ اوهوم
حس کردم که نیانگ داره لرز میکنه رفتیم نزدیک ترش نشستم یه طرف دیگه ی پتو رو انداختم رو سر شونش (باید بگم که چون مین یونگ فرشته هست هیون ووک هم خاصیت فرشته بودن رو داره مث نیانگ که روباهه)
ویو نیانگ
هیون ووک ـ یه سوال بپرسم؟
ـ بپرس
هیون ووک ـ میشه بگی یوری چه جوری اون قلبتو شکوند؟
۱۵.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.