در دل تنهای باران من صدایت می کنم

در دل تنهای باران ، من صدایت می کنم
بر عبور دیدگانت ، جان فدایت می کنم

پاکی دریای دل ، سهم من از یاد تو است
چتر دل را سایه بان غصه هایت می کنم

گرچه سهمم از تو اینک یک نگاه ساده است
در دلم با یک نظر ، من ،صد دعایت می کنم

شعرهای آشنایی ، چون رسد بر چشم دل
با غزلهای دلم ، من با صفایت می کنم

حس باران میشوم چون بگذری از کوچه ام
من قرار دیدگانم را رهایت می کنم

بغض باران خورده ام را مینهم بر شانه ات
بال پرواز دلم را ، در هوایت می کنم ... ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌
دیدگاه ها (۱)

دلِ من بند تو بود و دل تو بند چه کس ؟بند لبخند تو بودوتو به ...

جمعه ها شعرِ من انگار تو را می خواند قلم و کاغذ و خودکار تو ...

ای باد به گوشش برسان این خبرم رااین حال بد و شعر و فقط چشم ت...

رفتی... شدم شاعر ،جهان را شعر کردمهرچیز، حتی آسمان را شعر کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط