رفتی شدم شاعر جهان را شعر کردم

رفتی... شدم شاعر ،جهان را شعر کردم
هرچیز، حتی آسمان را شعر کردم
بیچاره غم هایی که در من خاک هستند
این درد های بی زبان را شعر کردم

هر جمله ای میگفتم آن شب عالمی داشت
اشکِ نرو، بغضِ بمان را شعر کردم
من گریه میکردم ولی او دور میشد
حالِ دلِ بی هم زبان را شعر کردم
دلتنگ بودن بدترین درد است...برگرد
من درد های ناگهان را شعر کردم
دیدگاه ها (۱)

ای باد به گوشش برسان این خبرم رااین حال بد و شعر و فقط چشم ت...

در دل تنهای باران ، من صدایت می کنمبر عبور دیدگانت ، جان فدا...

به امید دیدنت خدا خدا خواهم کردخواب و بیدار تو را بازصدا خوا...

بی وفایی میکنی من هم تماشامیکنمفرصتی تازه برای گریه پیدامیکن...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۴#

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط