رفتی شدم شاعر جهان را شعر کردم
رفتی... شدم شاعر ،جهان را شعر کردم
هرچیز، حتی آسمان را شعر کردم
بیچاره غم هایی که در من خاک هستند
این درد های بی زبان را شعر کردم
هر جمله ای میگفتم آن شب عالمی داشت
اشکِ نرو، بغضِ بمان را شعر کردم
من گریه میکردم ولی او دور میشد
حالِ دلِ بی هم زبان را شعر کردم
دلتنگ بودن بدترین درد است...برگرد
من درد های ناگهان را شعر کردم
هرچیز، حتی آسمان را شعر کردم
بیچاره غم هایی که در من خاک هستند
این درد های بی زبان را شعر کردم
هر جمله ای میگفتم آن شب عالمی داشت
اشکِ نرو، بغضِ بمان را شعر کردم
من گریه میکردم ولی او دور میشد
حالِ دلِ بی هم زبان را شعر کردم
دلتنگ بودن بدترین درد است...برگرد
من درد های ناگهان را شعر کردم
- ۶۸۸
- ۲۹ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط