P2
ᎷᎽ ᏉᎨᏕᎨᎾᏁ🪐✨
Part2
بی اعتنا از کنارش رد شدم و رفتم پیش لونا که داشت از پشت نگاهمون میکرد
لونا :«افرین دختر همه ازش میترسن ولی تو ادبش کردی»
+:«عاره دیگه ما اینیم»
:«ولی مطمعن باش این کارتو بی جواب نمیزاره»
+:«هعی»
با لونا یکم حرف زدم و رفتیم سر کلاس رسما جنگ من و جیمین شروع شد همه ی دخترا دور میز جیمین بودن و بدبخ دوست دختر جیمین چون بجز اون اکیپ کسی حق حرف زدن با جیمین رو نداش
نشستم رو میزم که جیمین بلند شود
_:«دخترا میخم دوست دخترمو معرفی کنم ...کیم ا. ت دوست دخترمه»
اون میخواست همه ی دخترای مدرسه رو باهاممم بنداره به جونم همه با چشمای بهت زده به من نگاه کردن جیمینم یه پوزخند زد
+:«دروغ نگو»
_:«بیب بلاخره باید بفهمن»
+:«بخدا داره دروغ میگه»
نگاه تحدید امیز رئیس اون اکیپو حس کردم معلم اومد سر کلاس و درسو شروع کرد خب الان نوبت منه یه سوال سخت نوشت روی تخته
دبیر:«بچه ها کی جواب میده»
صدامو یکم کلفت کردم و گفتم من
دبیر:«کی بود »
انگشتمو به سمت جیمین بردم
+:«ایشون»
یه چشم غره ای بهم رفت که با پوزخند جوابشو دادم رفت و سوالو رو حل کرد شتتت درست جواب دادد زنگ کلاس خورد و الان زنگ ورزش بود به سمت رخت کن رفتم و لباسمو در اوردم و لباس ورزشیمو پوشیدم که اون دختره با اکیپش اومد تو
•:«دوست دختر جیمین تو بودی نه»
+بقران دروغ میگه
°:«جیمین ما هیچ وقت دروغ نمیگه »
موهامو کشید و به سمت سالن ورزشی بردم و موهامو کشید
•:«میبینید این سرنوشت کسیه که با جیمین باشه »
یکدفعه...
Part2
بی اعتنا از کنارش رد شدم و رفتم پیش لونا که داشت از پشت نگاهمون میکرد
لونا :«افرین دختر همه ازش میترسن ولی تو ادبش کردی»
+:«عاره دیگه ما اینیم»
:«ولی مطمعن باش این کارتو بی جواب نمیزاره»
+:«هعی»
با لونا یکم حرف زدم و رفتیم سر کلاس رسما جنگ من و جیمین شروع شد همه ی دخترا دور میز جیمین بودن و بدبخ دوست دختر جیمین چون بجز اون اکیپ کسی حق حرف زدن با جیمین رو نداش
نشستم رو میزم که جیمین بلند شود
_:«دخترا میخم دوست دخترمو معرفی کنم ...کیم ا. ت دوست دخترمه»
اون میخواست همه ی دخترای مدرسه رو باهاممم بنداره به جونم همه با چشمای بهت زده به من نگاه کردن جیمینم یه پوزخند زد
+:«دروغ نگو»
_:«بیب بلاخره باید بفهمن»
+:«بخدا داره دروغ میگه»
نگاه تحدید امیز رئیس اون اکیپو حس کردم معلم اومد سر کلاس و درسو شروع کرد خب الان نوبت منه یه سوال سخت نوشت روی تخته
دبیر:«بچه ها کی جواب میده»
صدامو یکم کلفت کردم و گفتم من
دبیر:«کی بود »
انگشتمو به سمت جیمین بردم
+:«ایشون»
یه چشم غره ای بهم رفت که با پوزخند جوابشو دادم رفت و سوالو رو حل کرد شتتت درست جواب دادد زنگ کلاس خورد و الان زنگ ورزش بود به سمت رخت کن رفتم و لباسمو در اوردم و لباس ورزشیمو پوشیدم که اون دختره با اکیپش اومد تو
•:«دوست دختر جیمین تو بودی نه»
+بقران دروغ میگه
°:«جیمین ما هیچ وقت دروغ نمیگه »
موهامو کشید و به سمت سالن ورزشی بردم و موهامو کشید
•:«میبینید این سرنوشت کسیه که با جیمین باشه »
یکدفعه...
۱۷.۰k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.