p3
ѕαтαηѕ мιѕтяєѕѕ🎴🍷
خنجرشو به سمت تهیونگ برد
+:«داری چیکارش میکنی ولش کن»
نگاهشو از تهیونگ گرفت و خنجرو به طور ماهرانه ای توی دستش چرخوند
_:«درسته اون که فرار نکرده تو فرار کردی»
×:«من فراریش دادم من! »
_:« تهیونگ تو باید خداحافظی کنی»
به سمت دختر قدم برداشت و زنجیری که باهاش دستشو بسته بودنو کشید و اونو به اونور سلول برد
×:«بهش دست نزن عوضی»
خنجرو توی دستش گرفت و با خنجر روی صورت دختر خطی کشید
×:«داری چیکارش میکنی ولش کن^ »( ^وقتی انو میزارم یعنی داد زدن)
+:«تت... تهیونگ... »
دختر توی چشمای پسر روبه روش نگاه کرد و دوباره محو چشماش شد
_:«هیش تکون نخور احمق داری اثر هنریمو خراب میکنی»
+:«چشم»
_:«گود گرل»
×:«چهیونگ تو چشماش نگاه نکن^ »
وقتی کارش تموم شد به عقب رفت و به اثر هنریش نگاهی کرد روی صورت اون دختر اسم خودش رو با خنجر کشیده بود jk دختر از شدت درد بیهوش شد وقتی از نگاه کردن که سیر شد به سمت تهیونگ قدم برداشت
_:«دوست داری ببینی چجوری به خواهرت تجاوز میکنم، کیم تهیونگ تو زندگیمو نابود کردی زندگیتو نابود میکنم. »
×:«مگه نمیخوای من بمیرم منو بکش زود باش ولی به چهیونگ کاری نداشته باش بزار اون بره»
_:«باید فکر اینجا هاشم میکردی»
×:«جونگ کوک من تاوان کاری رو که کردم دادم. تو پادشاه شیاطین بودی ولی مینهو رویاپرداز بود »
_:«خفه شو فقط خفه شو^»
به سمت چهیونگ قدم برداشت و سطل ابی رو روش خالی کرد تا به هوش بیاد
خنجرشو به سمت تهیونگ برد
+:«داری چیکارش میکنی ولش کن»
نگاهشو از تهیونگ گرفت و خنجرو به طور ماهرانه ای توی دستش چرخوند
_:«درسته اون که فرار نکرده تو فرار کردی»
×:«من فراریش دادم من! »
_:« تهیونگ تو باید خداحافظی کنی»
به سمت دختر قدم برداشت و زنجیری که باهاش دستشو بسته بودنو کشید و اونو به اونور سلول برد
×:«بهش دست نزن عوضی»
خنجرو توی دستش گرفت و با خنجر روی صورت دختر خطی کشید
×:«داری چیکارش میکنی ولش کن^ »( ^وقتی انو میزارم یعنی داد زدن)
+:«تت... تهیونگ... »
دختر توی چشمای پسر روبه روش نگاه کرد و دوباره محو چشماش شد
_:«هیش تکون نخور احمق داری اثر هنریمو خراب میکنی»
+:«چشم»
_:«گود گرل»
×:«چهیونگ تو چشماش نگاه نکن^ »
وقتی کارش تموم شد به عقب رفت و به اثر هنریش نگاهی کرد روی صورت اون دختر اسم خودش رو با خنجر کشیده بود jk دختر از شدت درد بیهوش شد وقتی از نگاه کردن که سیر شد به سمت تهیونگ قدم برداشت
_:«دوست داری ببینی چجوری به خواهرت تجاوز میکنم، کیم تهیونگ تو زندگیمو نابود کردی زندگیتو نابود میکنم. »
×:«مگه نمیخوای من بمیرم منو بکش زود باش ولی به چهیونگ کاری نداشته باش بزار اون بره»
_:«باید فکر اینجا هاشم میکردی»
×:«جونگ کوک من تاوان کاری رو که کردم دادم. تو پادشاه شیاطین بودی ولی مینهو رویاپرداز بود »
_:«خفه شو فقط خفه شو^»
به سمت چهیونگ قدم برداشت و سطل ابی رو روش خالی کرد تا به هوش بیاد
۲۳.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.