زخم کهنه

زخم کهنه
پارت ۱۵


تهیونگ با ابروی بالا انداخته نگاهش کرد چیه؟ میشه ... لطفا ... وسایلم رو بهم بدین؟ وسایلت چیان؟ كيف مدرسه م کتابهام و موبایلم توشه . اگه از نظر شما مشکلی نداره تهیونگ شونه بالا انداخت میسپارم بهت بدن ولی فکر نکن با گوشی داشتن میتونی از اینجا فرار کنی سومین سرش رو به اطراف تکون داد همچین قصدی ندارم فقط حوصلهم سر میره! تهیونگ سعی میکرد بیتفاوت باشه اما نتونست نسبت به جملهی قاطع اون دختر تعجب نشون :نده همچین قصدی نداری؟ می تونست دروغ گفته باشه اما تهیونگ بعید میدونست آدمی به سادگی و معصومیت این دختر دروغ گفتن بلد باشه. که سومین سر تکون داد هنوز نمیدونم چرا اینجام ولی همینقدری هم بودم شما بدی ای در حقم نکردید. اما برادرم من رو رها کرد. پس فعلا اینجا موندن منطقی تره من دلبستگی ای اون بیرون ندارم که بخوام از اینجا برم شما هم باهام بد نیستید.پس نمیخوام فرار کنم . صادقانه گفت و تهیونگ تمام مدت گیج نگاهش میکرد واقعا فکر میکنی اینجا بهتر از اون بیرونه ؟ سومين لبخند زد من هنوز یک روزه که .اینجاام. شاید برای قضاوت
سومين لبخند زد من هنوز یک روزه که .اینجاام. شاید برای قضاوت کردن کافی نباشه فعلا هست تهیونگ پوزخند زد پس متاسفم که قراره تصوراتت بهم بریزه کوچولو! سومین پلکهاشو روی هم گذاشت اشکالی نداره. من صبورم! کیونگسو نفسش رو بیرون فرستاد میدم و سایلت رو بدن زیاد توی خونه چرخ نزن سومین تعظیم :کرد ممنونم . شب شما بخیر! و اینبار راهش رو به سمت اتاق در پیش تهیونگ پسر مهربونی بود. اینو قلبش بهش می.گفت از بیکاری و به حوصلگی به آشپزخانه پناه برد و با اصرار چند تا دونه هویج خرد کرد و آب پرتقال گرفت و تخم مرغ پوست گرفت. که آخر سر هم برای تشکر یدونه بستنی بهش دادند و با احساس مفید بودن به سمت حیاط رفت تا بستنیش رو تا آب نشده بخوره به تهیونگ در حال ... سیگار کشیدن توی حیاط برخورد چند لحظه از دور نگاهش کرد اون پسر خیلی جوانتر از اونی بنظر میرسید که بخواد سیگار بکشه چند لحظه نگاه کردنش زیاد طول نکشید و انگار مرد جوان باهوش تر از این حرفها بود و سنگینی نگاهش رو حس کرد.چون دقیقا به سمتش برگشت و با دیدنش اخم .کرد.سومین جا خورد اما بعد از چند ثانیه خیره موندن بهم آهسته به سمتش رفت و دید که سیگارش رو انداخت روی زمین و با کف پا لهش کرد. وقتی روبروش قرار گرفت مثل همیشه گفت سلام تهیونگ بیجواب :گفت گفتم توی خونه ول نچرخ نگفتم؟
دیدگاه ها (۱)

زخم کهنه پارت ۱۶ تعیونگ بیجواب :گفت گفتم توی خونه ول نچرخ ن...

زخم کهنه پارت ۱۷ فقط ازش لذت ببر کوچولو وقتی هم اتفاقی افتاد...

زخم کهنه پارت ۱۴ و همه چیز رو برادر باهوشش راست و ریس کرد حا...

زخم کهنه پارت ۱۳ مرد عصبی همینطور داشت راجع به جاسوس بودن س...

زخم کهنه پارت ۳۱ و لبخند ترسیده ای زد و تعظیم کرد. چی این مو...

زخم کهنه پارت ۴۶ تهیونگ هم حتما می آد بنابراین کیک رو برداشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط