عشق دست نیافتنی. p19
عشق دست نیافتنی. p19
ا. ت: خدایا چرا پیداش شد هق... هق.
همینجور که داشتم گریه میکردم در اتاق باز شد و تهیونگ اومد داخل و سریع پشتمو کردم بهش تا اشک هامو نبینه
تهیونگ: بلخشید بدون اجازه وارد شدم ولی میخام یه چیزی رو بهت بگم
ا. ت: زود بگو کار دارم بیاد برم
تهیونگ: ا. ت بزار ببینمت دلم برات تنگ شده، سه سال نبودی الان داری بی محلی میکنی
ا. ت: اقای کیم تهیونگ اون یه اتفاق بوده و چند روز بیشتر طول نکشیده بود پس بهتره تمومش کنیم و هرچی هم گفتم بهت فراموش کن اوکی
تهیونگ: ا. ت من، من دوست دارم، عاشقتم
تا گفت عاشقتم یه لحظه همه چی دور سرم چرخید، میخاستم بیوفتم که دپتا دستامو ثابت روی میز نگه داشتم صدای تهیونگ اکو میشد تو سرم
تهیونگ:ا. ت شنیدی چی گفتم، حالت خوبه ا. ت، ا. ت خوبی
ا. ت: من خوبم، عالیم
داشتم دروغ میگفتم که خوبم بغض داشت گلومو چنگ میزد دیگه نتونستم نگهش دارم زدم زیر گریه با صدای بلند و از شرکت زدم بیرون
تهیونگ: ا. ت کجا میری، ا. ت وایسا بهت میگم
تهیونگ ویو:
ا. ت رو دیدم خشکم زد، رفتم تو اتاقم تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم چقد عاشقشم رفتم تو اتاقش بهش گفت، انگار بغض کرده بود زد زیر گریه و از شرکت رفت بیرون، دنبالش رفتم ولی واینمیستاد و میدوید فقط که یهو
ا. ت ویو:
همینجور که داشتم میدویدم گریه میکردم و تهیونک داشت دنبالن میومد اومد از خیابون رد بشم که ماشینی به سرعت اومد سمتم و سر جام خشکم زد
تهیونگ: ا. تتتتتتت(داد)
پلک هامو روهم گذاشتم تا چیزی نفهم و چشمامو باز کردم به زور تهیونگ رو میدیدم و کلی ادم دورم جمع شدن و صداشون تو سرم اکو میشد
تهیونگ: ا. ت(داد و گریه) ا. ت چشماتو نبند، مگه نمیبینید داره از دست میره زنگ بزنید آمبولانس زود باشید(داد)
ا. ت: ته.... تهیونگ... من.... من دو....
دیگه هیچی نفهمیدم و همه جا تاریک شد برام
ویو تهیونگ:
ا. ت جلو چشمم داشت از بین میرفت ولی نباید میزاشتم از بین بره که چشماشو بست
تهیونگ: ا. تتتتتت نبند چشماتو لطفا(داد) لطفت ا. تتتت
امبولانس اومد و بردنش بیمارستان و منم کنارش نشستم و فقط گریه میکردم
تهیونگ: ا. ت بلند شو قول میدم اذیتت نکنم ا. ت(گریه)
گوشی ا. ت رو برداشتم قبل از اینکه از شرکت بزنه بیرون و دیدم گوشیش داره زنگ میخوره
(کیوتچه خودم) سیو بود جواب دادم
نامجون: ا. ت، الو معلومه کجایی هرچی زنگ میزنم رو گوشیت جواب نمیدی، الو ا. ت چرا جواب نمیدی
تهیونگ: ا. ت تصادف کرده داریم میبریمش بیمارستان
نامجون: چییی، من تلان خودمو میرسونم
تللفنش رو قطع کردم و رسیدیم بیمارستان و ا. ت رو فورا بردن تو اتاق عمل
تهیونگ: ا. ت بلند شو، لطفا(گریه) ا. ت
ا. ت: خدایا چرا پیداش شد هق... هق.
همینجور که داشتم گریه میکردم در اتاق باز شد و تهیونگ اومد داخل و سریع پشتمو کردم بهش تا اشک هامو نبینه
تهیونگ: بلخشید بدون اجازه وارد شدم ولی میخام یه چیزی رو بهت بگم
ا. ت: زود بگو کار دارم بیاد برم
تهیونگ: ا. ت بزار ببینمت دلم برات تنگ شده، سه سال نبودی الان داری بی محلی میکنی
ا. ت: اقای کیم تهیونگ اون یه اتفاق بوده و چند روز بیشتر طول نکشیده بود پس بهتره تمومش کنیم و هرچی هم گفتم بهت فراموش کن اوکی
تهیونگ: ا. ت من، من دوست دارم، عاشقتم
تا گفت عاشقتم یه لحظه همه چی دور سرم چرخید، میخاستم بیوفتم که دپتا دستامو ثابت روی میز نگه داشتم صدای تهیونگ اکو میشد تو سرم
تهیونگ:ا. ت شنیدی چی گفتم، حالت خوبه ا. ت، ا. ت خوبی
ا. ت: من خوبم، عالیم
داشتم دروغ میگفتم که خوبم بغض داشت گلومو چنگ میزد دیگه نتونستم نگهش دارم زدم زیر گریه با صدای بلند و از شرکت زدم بیرون
تهیونگ: ا. ت کجا میری، ا. ت وایسا بهت میگم
تهیونگ ویو:
ا. ت رو دیدم خشکم زد، رفتم تو اتاقم تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم چقد عاشقشم رفتم تو اتاقش بهش گفت، انگار بغض کرده بود زد زیر گریه و از شرکت رفت بیرون، دنبالش رفتم ولی واینمیستاد و میدوید فقط که یهو
ا. ت ویو:
همینجور که داشتم میدویدم گریه میکردم و تهیونک داشت دنبالن میومد اومد از خیابون رد بشم که ماشینی به سرعت اومد سمتم و سر جام خشکم زد
تهیونگ: ا. تتتتتتت(داد)
پلک هامو روهم گذاشتم تا چیزی نفهم و چشمامو باز کردم به زور تهیونگ رو میدیدم و کلی ادم دورم جمع شدن و صداشون تو سرم اکو میشد
تهیونگ: ا. ت(داد و گریه) ا. ت چشماتو نبند، مگه نمیبینید داره از دست میره زنگ بزنید آمبولانس زود باشید(داد)
ا. ت: ته.... تهیونگ... من.... من دو....
دیگه هیچی نفهمیدم و همه جا تاریک شد برام
ویو تهیونگ:
ا. ت جلو چشمم داشت از بین میرفت ولی نباید میزاشتم از بین بره که چشماشو بست
تهیونگ: ا. تتتتتت نبند چشماتو لطفا(داد) لطفت ا. تتتت
امبولانس اومد و بردنش بیمارستان و منم کنارش نشستم و فقط گریه میکردم
تهیونگ: ا. ت بلند شو قول میدم اذیتت نکنم ا. ت(گریه)
گوشی ا. ت رو برداشتم قبل از اینکه از شرکت بزنه بیرون و دیدم گوشیش داره زنگ میخوره
(کیوتچه خودم) سیو بود جواب دادم
نامجون: ا. ت، الو معلومه کجایی هرچی زنگ میزنم رو گوشیت جواب نمیدی، الو ا. ت چرا جواب نمیدی
تهیونگ: ا. ت تصادف کرده داریم میبریمش بیمارستان
نامجون: چییی، من تلان خودمو میرسونم
تللفنش رو قطع کردم و رسیدیم بیمارستان و ا. ت رو فورا بردن تو اتاق عمل
تهیونگ: ا. ت بلند شو، لطفا(گریه) ا. ت
۳۴۰.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.