عشق دست نیافتنی p17
عشق دست نیافتنی p17
تو ارامش بودم......
نامجون: ا. ت، ا.ت چیزی نمیخوری
ا. ت: ها، ن گرسنم نیست اب میخام، اب بدووو
اگه قرصم رو نمیخوردم دوباره سرفه هام شروع میشد، نامجون بهم اب داد و سریع قرص رو خوردم
نامجون: چه قرصی خوردی
ا. ت: نمیدونم چم شده چند روزه هی سرفه میکنم، سرفه های خونی
نامجون: وااات؟ یعنی چی ا. ت، چرا چیزی نگفتی پس
ا. ت: بحث رو جدی نکن چیزی نیست که اینجور نگران شدی
نامجون: الان باهات بحث نمیکنم وقتی رسیدیم من میدونم با تو
نمیدونم چرا نامجون از دیروز تا حالا حساس شده بود و جوری رفتار میکرد مثلا غیرتی شده بود، هواپیما داشت فرود میومد، نشست رو زمین، پیاده شدیم و چمدون ها رو برداشتیم و سوار تاکسی شدیم
ا. ت: میریم هتل دیگه مگه ن
نامجون: ن خونه دارم اینجا به خاطر اژنکه زیاد برای کارم میام امریکا
ا. ت: اوکی خیلی خابم میاد
توی راه فرودگاه تا خونه همش به فکر تهیونک بودم تصمیم گرفتم مه فراموشش کنم انگار ن انگار که دیدمش
نامجون: ممنون اقا، ا. ت بیا پایین دیگه نمیخای پیاده بشی
ا. ت: ببخشید هواسم پرت شد
از ماشین پیاده شدم و نگاهی به خونه امداختم، خیلی شیک بود، نامجون جمدون هارا برد داخل و منم پشتش رفتم داخل، نگاهم روی دیوار های خونه بود، خیلی قشنک بودن بهم ارامش میدادن انکار توی طبیعت بودم
نامجون: ا. ت برو یه دوش بگیر و استراحت کن خسته ای
ا. ت: باشه ممنون، الان میرم حمومش کجاست
نامجون: بالا کنار دستشویی
ا. ت: اوکی مرسی
جمدونم رو برداشتم و رفتم بالا و تو ی اتاقا به انتخاب خودم بازش کردم و لباسامو اویز کردم تو کمد، رفتم حموم و یه دوش کوتاه گرفتم و اومدم بیرون و همینجور با حوله رو تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو خودن و خابیدم
چند مین بعد:
نامجون: ا. ت گشنمهههه
ا. ت: نامجون بزار بخابم عه
چشامو قشنگ باز کردم و دیدم حولی رو بدن نیست و فقط پتو تا روی سینه هامه
ا. ت: شت گمشووووو بیرووووووون
نامجون: اه تف، اروم باش من رفتم
لباسمو پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم پایین، برای اینکه از دلش در بیارم براش یه شربت خنک درست کردم و بردم براش
ا. ت••: بیا اینو بخور ناراحت نشو، دفعه اخرا باشه بدون در زدن میای داخل اوکی
نامجون: مگه من میدونستم (لحن لوس)
ا. ت: چندشششش خودتو لوس نکن تا همین لیوان شربتو نکردم تو کو...... تو استینت
نامجون: یااااا، ادبت کجا رفته، بعدشم من گشنمه
ا. ت: حرسم نده خو، امشب از شام خبری نیست از بیرون غذا سفارش بده
نامجون: باشه بابا، پینزا اوکیه
ا. ت: ارع
رفتم دستشویی یه ابی به صورتم بزنم و اومدم پایین و پیتزا هم اومد، نشستیم خوردیم و خابیدیم
(۳سال بعد)
ا. ت: نامجون من امروز سرم شلوغه باید برم شرکت بعدشم میریم خرید
نامجون: اوکی بیب
ا. ت: چند بار بهت بگم منو اینجور صدا نزن....
تو ارامش بودم......
نامجون: ا. ت، ا.ت چیزی نمیخوری
ا. ت: ها، ن گرسنم نیست اب میخام، اب بدووو
اگه قرصم رو نمیخوردم دوباره سرفه هام شروع میشد، نامجون بهم اب داد و سریع قرص رو خوردم
نامجون: چه قرصی خوردی
ا. ت: نمیدونم چم شده چند روزه هی سرفه میکنم، سرفه های خونی
نامجون: وااات؟ یعنی چی ا. ت، چرا چیزی نگفتی پس
ا. ت: بحث رو جدی نکن چیزی نیست که اینجور نگران شدی
نامجون: الان باهات بحث نمیکنم وقتی رسیدیم من میدونم با تو
نمیدونم چرا نامجون از دیروز تا حالا حساس شده بود و جوری رفتار میکرد مثلا غیرتی شده بود، هواپیما داشت فرود میومد، نشست رو زمین، پیاده شدیم و چمدون ها رو برداشتیم و سوار تاکسی شدیم
ا. ت: میریم هتل دیگه مگه ن
نامجون: ن خونه دارم اینجا به خاطر اژنکه زیاد برای کارم میام امریکا
ا. ت: اوکی خیلی خابم میاد
توی راه فرودگاه تا خونه همش به فکر تهیونک بودم تصمیم گرفتم مه فراموشش کنم انگار ن انگار که دیدمش
نامجون: ممنون اقا، ا. ت بیا پایین دیگه نمیخای پیاده بشی
ا. ت: ببخشید هواسم پرت شد
از ماشین پیاده شدم و نگاهی به خونه امداختم، خیلی شیک بود، نامجون جمدون هارا برد داخل و منم پشتش رفتم داخل، نگاهم روی دیوار های خونه بود، خیلی قشنک بودن بهم ارامش میدادن انکار توی طبیعت بودم
نامجون: ا. ت برو یه دوش بگیر و استراحت کن خسته ای
ا. ت: باشه ممنون، الان میرم حمومش کجاست
نامجون: بالا کنار دستشویی
ا. ت: اوکی مرسی
جمدونم رو برداشتم و رفتم بالا و تو ی اتاقا به انتخاب خودم بازش کردم و لباسامو اویز کردم تو کمد، رفتم حموم و یه دوش کوتاه گرفتم و اومدم بیرون و همینجور با حوله رو تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو خودن و خابیدم
چند مین بعد:
نامجون: ا. ت گشنمهههه
ا. ت: نامجون بزار بخابم عه
چشامو قشنگ باز کردم و دیدم حولی رو بدن نیست و فقط پتو تا روی سینه هامه
ا. ت: شت گمشووووو بیرووووووون
نامجون: اه تف، اروم باش من رفتم
لباسمو پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم پایین، برای اینکه از دلش در بیارم براش یه شربت خنک درست کردم و بردم براش
ا. ت••: بیا اینو بخور ناراحت نشو، دفعه اخرا باشه بدون در زدن میای داخل اوکی
نامجون: مگه من میدونستم (لحن لوس)
ا. ت: چندشششش خودتو لوس نکن تا همین لیوان شربتو نکردم تو کو...... تو استینت
نامجون: یااااا، ادبت کجا رفته، بعدشم من گشنمه
ا. ت: حرسم نده خو، امشب از شام خبری نیست از بیرون غذا سفارش بده
نامجون: باشه بابا، پینزا اوکیه
ا. ت: ارع
رفتم دستشویی یه ابی به صورتم بزنم و اومدم پایین و پیتزا هم اومد، نشستیم خوردیم و خابیدیم
(۳سال بعد)
ا. ت: نامجون من امروز سرم شلوغه باید برم شرکت بعدشم میریم خرید
نامجون: اوکی بیب
ا. ت: چند بار بهت بگم منو اینجور صدا نزن....
۱۸۰.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.