چندشاتی جونگکوک

چندشاتی جونگکوک

part 3

بچه ها‌کتاب هارو باز کردن و معلم شروع کرد به درس دادن

چند روز گذشت

ات ویو

این‌چند روز جونگکوک خیلی اذیتم میکرد.. خیلی قلدری میکرد و باعث می‌شد لباسم کثیف بشه یا گریه کنم..

داشتم طبق معمول وارد کلاس میشدم..
در کلاس بسته بود تا در روز باز کردم‌وارد بشم یه سطل آب و پشت سرش یه سطل آرد ریخته شد روم


جیغی کشیدم

همه کلاس خندیدن.. بعضی ها هم ناراحت بودن

آلیا دستاشو مشت کرد و اخم کرد

^ بسته دیگه بسته... جونگکوک بس کن.. میدونی داری چیکار میکنی.

جونگکوک خندید

-حقته دختر کوچولو

ات اشک داخل چشماش جمع شد

-ازت متنفرم.. هق

با گریه گفت و سریع به سمت حیاط دوید

جونگکوک ویو
نمیدونم‌چرا ولی وقتی‌گفت ازت متنفرم قلبم شکست.. چرا؟
دیدگاه ها (۱۹)

چندشاتی جونگکوکpart 4آلیا با عصبانیت بلند شد و دنبال ات رفت....

چندشاتی جونگکوکpart 1 از ماشین کوک پیاده شدم..نفس عمیقی کشید...

چندشاتی جونگکوک،،part 2ات ویوآلیا رفت سر جاش نشست.. اون‌پسر ...

چندشاتی جونگکوکpart 1 با سرعت وارد حیاط مدرسه شد..وارد سالن ...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت ۲ویو اتکه بابام امد نمیدونم چرا...

p¹¹سه روز گذشته بود و یونگی با چمدون جلوی در بود.. ولی ات از...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 7 " ویو ا.ت : داشتم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط