فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت بیست و چهار
+ کارت چیه زود بگو ؟
$ دو دیقه صبر کن هیننننننننن
معلوم هست داری چیکار میکنی اصلا دستت رو دیدی ؟
+ برو اون طرف
$ جونگ کوک دو دیقه صبر کن
+ خب ( لاستیک رو ول کرد)
$ بشین اینجا
+.....
$ ببین من ا/ت رو میشناسم صد درصد از عمد اینکار رو نکرده
+ اومدی اینارو بگی؟
$ میدونم دوسش داری
+ داشتم
$ الانم داری
+ حرفت رو زدی دیگه برو
$ دو دیقه صبر کن
اون دختر فقط تو رو داره
نه پدر نه مادر هیشکی فقط تو رو داره میفهمی؟
+ برام مهم نیست
$ باشه برات مهم نباشه
چهار روزه دیگه به غلط کردن میفتی
+ به سلامت
$ ......
لیا ویو
رفتم طبقه ی بالا
هنوزم داشت گریه میکرد
$ ا/ت
- بله(درحال گریه کردن داره جواب میده)
$ الان دقیقا برای چی گریه میکنی
اصلا گور بابای جونگ کوک
- چرا بهم نگفت که دوسم داره
$ الانم دوست داره پس دیگه گریه نکن
- نه نداره
$......
- میشه بری نمی خوام تو رو هم ناراحت کنم
$ باشه شب بهم زنگ بزن
- باشه
شب
کم کم دیگه اشکی برای ریختن نداشتم
میخواستم برم طبقه ی پایین که رسیدم دم در اتاقش
رفتم داخل که دیدم روی تخت خوابش برده
دور دستاش باندپیچی شده بود و با این حال بازم ازش خون میومد بیرون
رفتم سمتش و کنارش نشستم
دستش رو گذاشتم داخل دستام که چشماش رو باز کرد
+ برو بیرون
- ولی دستا.....
+گفتم برو
- ببخشید
+.....
- اگر میدونستم نزدیکش نمیشدم
+ .......
- یه چیزی بگو
+ دیگه برام مهم نیست هر کاری که دوس داری بکن
پارت بیست و چهار
+ کارت چیه زود بگو ؟
$ دو دیقه صبر کن هیننننننننن
معلوم هست داری چیکار میکنی اصلا دستت رو دیدی ؟
+ برو اون طرف
$ جونگ کوک دو دیقه صبر کن
+ خب ( لاستیک رو ول کرد)
$ بشین اینجا
+.....
$ ببین من ا/ت رو میشناسم صد درصد از عمد اینکار رو نکرده
+ اومدی اینارو بگی؟
$ میدونم دوسش داری
+ داشتم
$ الانم داری
+ حرفت رو زدی دیگه برو
$ دو دیقه صبر کن
اون دختر فقط تو رو داره
نه پدر نه مادر هیشکی فقط تو رو داره میفهمی؟
+ برام مهم نیست
$ باشه برات مهم نباشه
چهار روزه دیگه به غلط کردن میفتی
+ به سلامت
$ ......
لیا ویو
رفتم طبقه ی بالا
هنوزم داشت گریه میکرد
$ ا/ت
- بله(درحال گریه کردن داره جواب میده)
$ الان دقیقا برای چی گریه میکنی
اصلا گور بابای جونگ کوک
- چرا بهم نگفت که دوسم داره
$ الانم دوست داره پس دیگه گریه نکن
- نه نداره
$......
- میشه بری نمی خوام تو رو هم ناراحت کنم
$ باشه شب بهم زنگ بزن
- باشه
شب
کم کم دیگه اشکی برای ریختن نداشتم
میخواستم برم طبقه ی پایین که رسیدم دم در اتاقش
رفتم داخل که دیدم روی تخت خوابش برده
دور دستاش باندپیچی شده بود و با این حال بازم ازش خون میومد بیرون
رفتم سمتش و کنارش نشستم
دستش رو گذاشتم داخل دستام که چشماش رو باز کرد
+ برو بیرون
- ولی دستا.....
+گفتم برو
- ببخشید
+.....
- اگر میدونستم نزدیکش نمیشدم
+ .......
- یه چیزی بگو
+ دیگه برام مهم نیست هر کاری که دوس داری بکن
۵۹۹
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.