تهیونگ:
تهیونگ:
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم رفتم داخل... دندونامو روی هم فشار میدادم... اینقد عصبی بودم دستام میلرزید... رفتم سمت جیمین
_پاشو باید بریم
+چی میگی هنوز کیکتو نبریدی
کتشو کشیدم که دنبالم اومد
_باید زودتر بریم
رفتم سمت در ورودی که یهو یونا راهمو سد کرد
کامل مست بود... خندید و با لحن کشداری گفت:
+ن... نمییزارم... بری
و کرواتمو گرفت و منو کشید سمت خودش... حالم از بوی الکلش بهم خورد
صورتشو آورد نزدیکتر که پسش زدم خورد به دیوار
_دفعه آخرت باشه به من دست میزنی
و سریع از خونه ش زدم بیرون... با نگاهم دنبال رائل میگشتم... اما نبود
+دنبال چی میگردی؟
_هیچی راه بیفت
و وقتی به ماشین رسیدیم سوییچو دادم به جیمین
_تو بشین پشت فرمون
و خودم سوار شدم اونم نشست و راه افتادیم
+میشه بگی چته؟
_چیزی نیست
+یعنی میخوای بگی بی دلیل اینقد عصبی شدی؟
_کم سوال بپرس
هیچی نگفت
شاید یکم با رائل تند حرف زدم... دلشو شکستم... بهم گفت دوسم داره... اونلحظه خیلی جلوی خودمو گرفتم که بغلش نکنم و بهش نگم که منم دوسش دارم...
دلش شکست...
اما باید همون دردی که من کشیدمو بکشه... باید قد من اذیت شه.. گرچه میدونم هیچوقت قد من اذیت نمیشه
کاش کور میشدم اونلحظه رو نمیدیدم
+لبت داره خون میاد... داغونش کردی
دستمو به لبم کشیدم دیدم داره خون میاد...
_مهم نیست
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم محکم زدم رو داشبورد
_چرااااا اینقد خوشگل شده بودددد هان؟
جیمین با تعجب نگام کرد
+کیییی!؟ چرا داد میزنی سرم رفت
+من دیدم... اون یارو... اسمش چیه... همونکه توی قسمت امور مالیه... اها هان دوشیک... من دیدمممم اون هان دوشیک حرومزاده از اول مهمونی تا آخرش داشت بهش نگاه میکرد
جیمین پاشو تا آخر روی ترمز فشار داد که ماشین باصدای بدی وایساد... روکرد سمتم
+داری راجب کی حرف میزنی
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم رفتم داخل... دندونامو روی هم فشار میدادم... اینقد عصبی بودم دستام میلرزید... رفتم سمت جیمین
_پاشو باید بریم
+چی میگی هنوز کیکتو نبریدی
کتشو کشیدم که دنبالم اومد
_باید زودتر بریم
رفتم سمت در ورودی که یهو یونا راهمو سد کرد
کامل مست بود... خندید و با لحن کشداری گفت:
+ن... نمییزارم... بری
و کرواتمو گرفت و منو کشید سمت خودش... حالم از بوی الکلش بهم خورد
صورتشو آورد نزدیکتر که پسش زدم خورد به دیوار
_دفعه آخرت باشه به من دست میزنی
و سریع از خونه ش زدم بیرون... با نگاهم دنبال رائل میگشتم... اما نبود
+دنبال چی میگردی؟
_هیچی راه بیفت
و وقتی به ماشین رسیدیم سوییچو دادم به جیمین
_تو بشین پشت فرمون
و خودم سوار شدم اونم نشست و راه افتادیم
+میشه بگی چته؟
_چیزی نیست
+یعنی میخوای بگی بی دلیل اینقد عصبی شدی؟
_کم سوال بپرس
هیچی نگفت
شاید یکم با رائل تند حرف زدم... دلشو شکستم... بهم گفت دوسم داره... اونلحظه خیلی جلوی خودمو گرفتم که بغلش نکنم و بهش نگم که منم دوسش دارم...
دلش شکست...
اما باید همون دردی که من کشیدمو بکشه... باید قد من اذیت شه.. گرچه میدونم هیچوقت قد من اذیت نمیشه
کاش کور میشدم اونلحظه رو نمیدیدم
+لبت داره خون میاد... داغونش کردی
دستمو به لبم کشیدم دیدم داره خون میاد...
_مهم نیست
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم محکم زدم رو داشبورد
_چرااااا اینقد خوشگل شده بودددد هان؟
جیمین با تعجب نگام کرد
+کیییی!؟ چرا داد میزنی سرم رفت
+من دیدم... اون یارو... اسمش چیه... همونکه توی قسمت امور مالیه... اها هان دوشیک... من دیدمممم اون هان دوشیک حرومزاده از اول مهمونی تا آخرش داشت بهش نگاه میکرد
جیمین پاشو تا آخر روی ترمز فشار داد که ماشین باصدای بدی وایساد... روکرد سمتم
+داری راجب کی حرف میزنی
۷.۱k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.