احساس کردم کل تنم یخ کرد

احساس کردم کل تنم یخ کرد...
یونا با خنده و لحن لوسی گفت:
+واااای گونه تون رژ لبی شد آقای کیم...
ته با لبخند بهش زل زد و گفت:
+حیفه از جای این رژ لب عکس نگیریم
و گوشیشو در آورد و یه عکس دوتایی گرفتن...
همه براشون دست میزدن...
قلبم داشت له میشد... رائل آروم باش نباید کاری کنی...
از جلومون رد شدن و رفتن داخل...
یونا دستشو دور بازوی ته حلقه کرده بود... دلم می‌خواست برم خفه ش کنم...
دوباره موزیکو پلی کرد و دست ته رو گرفت برد وسط پیست...
نه باهاش نرقص... نباید برقصی ته
یهو دیدم با لبخند اومد عقب
+من یکم سردرد دارم ترجیح میدم بشینم
یونا دستشو کشید
+لطفاااااا... فقط پنج دقیقه
ته با نگاهش دنبال کسی می‌گشت...
با دیدن من روشو برگردوند سمت یونا و گفت:
+حالا که فکر میکنم... ایرادی نداره...
و دست یونا رو گرفت و رفتن وسط تانگو رقصیدن...
حالت تهوع داشتم... انگار قلبم تو دهنم بود...
تحمل دیدن نداشتم رفتم تو حیاط...
باید چیکار میکردم...
حدودا یه ربع بعد سورا اومد سمتم
+رائل خیلی ناراحتی نه؟
_خودت چی فکر میکنی؟
خندید
+باید بگم تا اومدی بیرون یونا رو ول کرد نشست
_یعنی چی
+یعنی داره تورو حرص میده نفهم
لبخند زدم
_واقعا؟
+اره واقعا... حالا بیا تو
همون لحظه هوسوک اومد
+سلام
_سلام آقای جونگ
سورا هول شده بود مثل منگولا لبخند میزد
+س... سلام آقای جونگ...
هوسوکم با لبخند نگاهش کرد...
دیگه موندنم جایز نبود... رفتم داخل... ته یه گوشه نشسته بود و داشت با گوشیش ور میرفت...
دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم
رفتم سمتش و دستمو روی شونه ش گذاشم که سرشو بالا آورد...
قلبم داشت از جاش در میومد
بالحن سردی گفت:
+بله خانم لی؟
دیدگاه ها (۲)

_یه لحظه میشه بیای تو حیاط؟ من سرم شلوغه_فقط یه لحظه نمیتون...

تهیونگ:بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم رفتم داخل... دندونامو ...

_ممنون هجیننننننسرشو تکون داد و از اتاق رفت بیرونسورا داد زد...

بعد از اینکه خرید کردیم هرکسی رفت خونه خودش... همش تو فکر بو...

پوستر جدید فیک عشق سه نفره

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط